responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احوال و اقوال شيخ ابوالحسن خرقانى المؤلف : مينوى، مجتبى    الجزء : 1  صفحة : 98

498 و گفت: چون به هستى او درنگرستمى نيستى من از هستى خود سر برآورد؛ چون به نيستى خود نگرستم هستى خود را نيستى من برآورد. پس ماندم، در پس زانوى خود بنشستم تا دمى بود. گفتم «اين نه كار منست».

499 نقلست كه: چون شيخ را وفات نزديك رسيد گفت «كاشكى دل پر خونم بشكافتندى و به خلق نمودندى تا بدانندى كه با اين خداى بت‌پرستى راست نخواهد آمدن». پس گفت «سى گز خاكم فروتر بريد كه اين زمين زبر بسطام است روا نبود و ادب نباشد كه خاك من بالاى خاك با يزيد بود»، و آن گاه وفات كرد. پس چون دفنش كردند شب را برفى عظيم آمد. ديگر روز سنگى بزرگ سپيد بر خاك او نهاده ديدند و نشان قدم شير يافتند دانستند كه آن سنگ را شير آورده است. و بعضى گويند «شير را ديدند بر سر خاك او طواف مى‌كرد». و در افواهست كه شيخ گفته است كه «هر كه دست بر سنگ خاك ما نهد و حاجت خواهد روا شود» و مجرّبست.

500 از بعد آن شيخ را ديدند در خواب پرسيدند كه «حقّ، تعالى، با تو چه كرد؟» گفت «نامه‌اى به دست من داد. گفتم: مرا به نامه چه مشغول مى‌كنى؟ تو خود پيش از انكه بكردم دانسته‌اى كه از من چه آيد، و من خود مى‌دانستم كه از من چه آيد. نامه به كرام الكاتبين رها كن كه چون ايشان نبشته‌اند ايشان مى‌خوانند و مرا بگذار نفسى با تو باشم».

501 نقلست كه محمّد بن الحسين گفت «من بيمار بودم و دل اندوهگن از نفس آخر. شيخ مرا گفت: هيچ مترس! در آخر كار از رفتن جانست كه گوئى همى ترسم؟ گفتم: آرى. گفت: اگر من بميرم پيش از تو آن ساعت حاضر آيم نزديك تو در وقت مردن تو، و اگر همه سى سال بود. پس شيخ فرمان يافت و من بهتر شدم». نقلست كه پسرش‌[1] گفت «در وقت نزع‌


[1]- يعنى پسر محمد بن الحسين. و هويّت اين شخص معلوم نشد.

اسم الکتاب : احوال و اقوال شيخ ابوالحسن خرقانى المؤلف : مينوى، مجتبى    الجزء : 1  صفحة : 98
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست