«مروى است كه رسول- 7- بر شخصى گذشت
و به او هيچ التفات نفرمود، چون باز گشت بر وى التفاتى كرد. صحابه پرسيدند كه اين
چه سرّ بود؟ فرمود:
اوّل بىكار بود و شيطان قرين او بود، چون برگشتم خطى بر زمين
مىكشيد. شيطان را با او نديدم، التفات كردم.» شرح ولى محمد اكبر آبادى طبع لكنا
هو، ج 1، ص 132 [ص 720 شرح مثنوى]
[در پناه كوه، الياس آرميد]
144-
«كوه،
يحيى را نه سوى خويش خواند
قاصدانش را به زخم سنگ راند
گفت اى يحيى بيا در من گريز
تا پناهت باشم، از شمشير تيز
[1] - غرق شده( براى نجات خويش) به هر گياهى چنگ
مىزند.