responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 508

و از شبلى مى‌آيد كه چهار هزار دينار به يك جمله به دجله انداخت. گفتند چه مى‌كنى گفت سنگ به آب اولى‌تر. گفتند چرا به خلق ندهى. گفت اى سبحان اللّه من به خداى چه حجت آرم كه حجاب از دل خود بر گيرم و بر دل برادران مسلمانان نهم. كشف المحجوب، ص 287 و همين حكايت با اختلافى در مقدار مال مذكور است در احياء المعلوم، ج 2، ص 19 و در تلبيس ابليس، ص 361.

و نظير آن حكايتى است كه ابو الفرج بن جوزى در تلبيس ابليس، ص 357 نقل مى‌كند به طريق ذيل:

حَمَلَ ابُو الْحُسَيْن النُّورىُّ ثَلَاثَمائَة دينَار ثَمَنَ عَقَارٍ بيعَ لَهُ وَ جَلَسَ عَلَى قَنْطَرَةٍ وَ جَعَلَ يَرْمى وَاحداً وَاحداً منْهَا الَى الْمَاء وَ يَقُولُ جئْتَنى تُريدُ انْ تَخْدَعَنى منْكَ بمثْل هَذَا[1].

و در تذكرة الاولياء، ج 2، ص 19 اين حكايت بدين گونه آمده است:

نقل است كه جوانى را در مجلس جنيد حالتى ظاهر شد، توبه كرد. و هر چه داشت به غارت داد و حق ديگران نداد. و هزار دينار بر داشت تا پيش جنيد برد. گفتند حضرت او حضرت دنيا نيست. آن حضرت را آلوده نتوانى كرد. بر لب دجله نشست و يك يك دينار در آب مى‌انداخت تا هيچ نماند. برخاست و به خانقاه شد. جنيد چون او را بديد گفت قدمى كه به يك بار بايد نهاد به هزار بار نهى، برو كه ما را نشانى.

(و در ربيع الابرار، باب اللهو و اللذات اين حكايت آمده است كه بى‌شباهت به روايات سابق نيست و ممكن است مأخذ همه آنها باشد).

نَظَرَ اعْرَابىٌّ الَى رَجُلٍ جَالَسَ عَلَى الْمَاء يَرْمى فيه بالدَّنَانيرَ فَقَالَ يَا هَذَا لَقَدْ ارَاحَتْكَ النِّعَمُ وَ اتْعَبْتَهَا[2].

[ص 189 قصص مثنوى‌]


[1] - ابو الحسين نورى بابت فروش خانه‌اش صاحب سيصد دينار شد. سكه‌ها را با خود بالاى پل برد. آنها را يكى يكى در آب مى‌انداخت و چنين خطابشان مى‌كرد: براى فريب دادن من پيشم آمده بوديد. اينك سزاى خود را كه غرق شدن است بيابيد!

[2] - عربى بيابانگرد مردى را ديد كه سكه‌هاى طلا را در آب مى‌انداخت. به او گفت عجيب است اين نعمتها( سكه‌هاى طلا) فراهم شده تا تو را آسايش بخشند ولى تو با غرق كردنشان در آب خود را در رنج مى‌افكنى!

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 508
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست