responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 473

فرو رويد تا سوراخ بينى همه را بجوييد. و سرهنگان در و بام حمام را گرفته. رباعى:

تا در نرسد وعده هر كار كه هست‌

سودت نكند يارى هر يار كه هست‌

تقدير به هر قضاى ناچار كه هست‌

در خاك كند هر دل بيدار كه هست‌

او در خلوتى در آمد. از ترس مى‌لرزيد كه نوبت به من خواهد رسيدن. و سجده پياپى مى‌كرد و عهد مى‌كرد با خدا كه اگر اين بار خلاص يابم باقى همه عمر گرد اين حركت نگردم. خدايا، بعد از اين دلاكى زنان نكنم. اقرار كردم به خدايى تو. اگر اين بار از من دفع گردانى هرگز نصوح بدين گناه باز نگردد. در اين تضرع بود كه آواز آمد كه همه را جستيم، نصوح را بخوانيد. بى‌هوش شد. به حق پيوست سرّش آواز آمد كه يافته شد. گفتند لا حول در حق او گمان بد برديم. تا بيايد دختر ملك را بمالد كه البته ماليدن او مى‌خواهد. نصوح را بخوانيد. نصوح گفت دست من امروز به كار نيست درد زهَم گرفته است و تب! مقالات شمس، نسخه كتاب خانه، فاتح ورق 38 و ورق 84 و بى‌گمان مأخذ روايت مولانا و شمس تبريز همان است كه در احياء علوم الدين نقل شده. و ظاهراً نام نصوح در اين حكايت از قصه ديگر كه در كتاب رونق المجالس تأليف ابو حفص عمر بن حسن نيشابورى نقل شده وارد گرديده است. اينك آن قصه:

انَّ رَجُلًا فى بَنى اسْرَائيلَ يُقَالُ لَهُ نَصُوحٌ كَانَ يَتُوبُ فى كُلِّ مَرَّةٍ ثُمَّ يَرْجعُ الَى الفَسَاد قَالَ فَنَدَمَ مَرَّةً عَلَى قَبيحٍ صَنَعَهُ فَخَرَجَ الَى الصَّحراء وَ مَزَّقَ قَميصَهُ وَ وَضَعَ التُّرَابَ عَلَى رَأسه يَقُولُ الَى كَمْ مَرَّةٍ اتُوبَ وَ اعُودُ فَانْ لَمْ تَعْصمُنى اعُودُ وَ اعُودُ فَسَمعَ قَائلًا يَقُولُ انْ انْتَ تَعُودُ الَى الْمَعْصيَة وَ تَعُودُ وَ تَعُودُ فَانَا اعُودُ الَى الرَّحْمَة وَ اعُودُ وَ اعُودُ[1].

كتاب رونق المجالس، طبع مطبعه منيريه مكه، ص 42 [ص 175 به بعد قصص مثنوى‌]


[1] - مردى از بنى اسرائيل به نام نصوح بارها توبه مى‌كرد و باز به سوى فساد، روى مى‌آورد. سرانجام از اين كار خويش پشيمان شد و رو به بيابان نهاد. در حالى كه لباس را بر تن پاره مى‌كرد. و خاك بر سر خود مى‌ريخت. و مى‌گفت: چه قدر توبه كنم و باز( به گناه) برگردم. خدايا، اگر مانع از گناه من نشوى وضع من همين است كه هست. ناگهان ندايى شنيد كه مى‌گويد اگر تو بارها معصيت كنى در عوض من هم بارها تو را عفو مى‌كنم.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 473
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست