وَ فى بَعض الرِّوَايَات انَّ سُلَيمَانَ عَلَيه السَّلامُ لَمَّا
افتُتنَ سَقَطَ الخَاتَمُ من يَده وَ كَانَ فيه مُلكُهُ فَاخَذَهُ سُلَيمَانُ وَ
اعَادَهُ عَلَيه فَسَقَطَ من يَده فَلَمَّا رَآهُ سُلَيمَانُ لَا يَثبُتُ فى يَده
ايقَنَ بالفتنَة فَقَالَ آصفُ لسُلَيمَانَ انَّكَ مَفتُونٌ بذَنبكَ وَ الخَاتَمُ
لَا يَتَماسَّكَ اربَعَةَ عَشَرَ يَوماً فَفَرِّ الَى اللَّهَ تَائباً من ذَنبكَ
وَ انَا اقُومُ مَقَامَكَ وَ اسيرُ فى عَمَلكَ وَ اهل بُيُوتكَ بسَيركَ الَى ان
يَتُوبَ اللَّهُ عَلَيكَ وَ يُردُّكَ الَى مُلككَ فَفَرَّ سُلَيمَانُ هَارباً الَى
رَبِّه وَ اخذَ آصفُ الخَاتمَ فَوَضَعَهُ فى يَده فَثَبَتَ[1].
قصص الانبياء، ثعلبى، ص 274- نيز رجوع كنيد به: تفسير ابو الفتوح،
جلد چهارم، صفحه 469 اين حكايت را مولانا در مجالس سبعه ذكر كرده است.
[ص 140 قصص مثنوى]
[1] - در بعضى از روايات آمده است هنگامى كه حضرت
سليمان( ع) گرفتار فتنه شد انگشتر وى- كه نشانه دوام حكومتش بود- از دستش افتاد.
آن را برداشت و به انگشتش كرد ولى باز افتاد. وقتى ديد انگشتر در انگشتش قرار
نمىگيرد يقين كرد كه به فتنهاى دچار شده است. آصف هم تأييد كرد و گفت به فتنهاى
كه ناشى از گناه است گرفتار شدهاى. و انگشتر به مدت چهارده روز اين چنين خواهد
بود چاره آن است كه با حالت توبه به سوى خداوند بشتابى. من در غياب تو قائم مقامت
خواهم شد و امور مربوط به حكومت و خاندانت را اداره مىكنم.
به اين اميد كه خداوند توبه تو را
ببخشد و تو را به حكومت باز گرداند. حضرت سليمان همين كار را كرد و( مشيّت الهى بر
ادامه حكومتش قرار گرفت. آن گاه) آصف، انگشتر را برداشت و در انگشت آن حضرت كرد و
پس از آن انگشتر در دستش ثابت ماند.