[1] - اى كسى كه دنيا را مذمت مىكنى در حالى كه
فريفتهاش هستى و باطلهايش ترا گول زده است! آيا با چنين شيفتگى به آن، باز مذمتش
مىكنى؟ تو او را متهم مىكنى يا او تو را مجرم مىداند؟ چه باعث شده كه سر سپرده
دنيا و فريفته او شدى؟ آيا پوسيده استخوانهاى پدرانت كه هلاك شدهاند و آرامگاه
مادرانت كه پوشيده از خاك است( و هر كدام مىبايست تو را متنبه و عبرت پذير
مىساخت) باعث چنين شيفتگى تو به دنيا شده است!؟
[2] - كسى را چه جاى مذمت آن(: دنيا) است و حال آن كه(
مردم را) از جدايى خود آگاه كرد. با سر دادن نداى فراق از مرگ هر كس و خاندان وى
خبر داد و براى اين كه بيشتر آگاه شوند آنان را به نمونههايى از اين غمها و
شاديها آشنا كرد. شبى را با عافيت و صبحى را با مصيبت همراه ساخت تا همواره در بيم
و اميدشان نگاه دارد.