responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 320

گفتى و قصدهاى صريح كردى. و برهان اسلام اين معانى را در ضمير جاى دادى و او را برنجانيدى. و كار به جايى رسيد كه از اين پسر بيزار شد. و قطعه‌اى گفت در اين معنى به تازى كه اين دو بيت از آخر آن است:

قَولى لمَن يَرنُوا الَيك منَ الرِّضَا

زانٍ ... نَظَراً بعَين الارمَد

ان كُنتَ تَظلمُنى بفعل مُذَمَّمٍ‌

فَلَقَد ظَلَمت لَاجلكَ اسمَ مُحَمَّدٍ[1]

و نظام، مغامز اين قصه‌ها را مى‌دانست. آخر الامر فرصت نگاه داشت وقتى كه برهان اسلام غايب بود و حرم او به ديهى بودند در خانه شد و صندوقچه زرّينه زن پدر به دست آورد و تمامت زرّينه از آنجا بيرون گرفت. و آلتى مخروط بساخت و بر آنجا اين ابيات نبشت:

عاقل ز جفاى چرخ گردنده‌

هر بد كه ببيند آن خود بيند

اين واقعه را اگر چه نپسندد

آن كس كه به ديده خرد بيند ...

و چون اين فعل بكرد از بخارا رحلت كرد و به مرو رفت. و از آنجا نامه‌اى نبشت و رابّه خود را هجوى كرد كه يكى از آن جملت اين است:

پيوسته ز حسن خويشتن مى‌لافى‌

با هر كه بود مى‌تنى و مى‌بافى‌

در درج زر از آيت روزى‌مندى‌

زر مى‌طلبى و لعل بر مى‌يافى‌

و بعد از آن قمر الدين ملك آموى او را استدعا كرد و به آموى رفت و مدّتى در آنجا بود تا وقتى كه دعاى مؤلف اين اوراق از مرو مراجعت مى‌كرد و به بخارا مى‌رفت. روزى چند در آموى به خدمت او استيناس طلبيده آمد. و نامه‌ها نبشت و يكى از آن جمله به خدمت والد قطعه‌اى در قلم آورده بود بر اين جملت:

زهى ز خاك درت توتياى ديده من‌

زيادت است قرار دل رهيده من‌

دهد خبر كه پشيمانم از جدايى تو

به پشت دست به صد گاز برگزيده من‌

شود درست ز حال دلم چو درنگرى‌

به پيش جامه تا ناف بردريده من‌

ز بار دورى تو ماه ماه مى‌گذرد

كه راست مى‌نشود اين قد خميده من‌

ز سوز سينه كنى يادم ار خبر دارى‌

ز آب ديده با خون دل چكيده من‌

نگاه كن كه ز هجر تو چون پريشان گشت‌

نظام حال سر كار آرميده من‌

به سرمه خط خود چشم بنده را درياب‌

كه بى‌جمال تو تيره است نور ديده من‌

دگر ز بنده نپرسى كه تا كجا باشد

غريب بى‌كس رنجور غم رسيده من‌

به وقت خرمى از خانمان گسسته من‌

به وقت خوش دلى از دوستان بريده من‌


[1] -( خطاب به همسرش) كسى كه به قصد حرام به تو خيره شود مرتكب زناى چشم شده اما با چشمى كه معيوب و ناتوان از ديدن است!( خطاب به فرزندش) تو با ارتكاب به گناه فقط به من ستم و خيانت نمى‌كنى بلكه به اسم خودت- محمّد- نيز كه مقدس است، ستم روا داشته‌اى!

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 320
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست