مأخذ آن رواياتى است كه مفسرين در ذيل آيه
قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (سورة البروج، آيه 4) نقل
كردهاند و اينك آن قصه را از قصص الانبياء ثعلبى در اينجا مىآوريم:
وَ كَانَتْ امْرَاةٌ قَدْ اسْلَمَتْ فى مَنْ اسْلَمَ وَ لَهَا
اوْلَادٌ ثَلَاثَةٌ احَدُهُمْ رَضيعٌ فَقَالَ لَهَا الْمَلكُ اتَرْجعينَ عَنْ دينك
وَ الَّا الْقَيْتُك انْت وَ اوْلَادَك فى النّار فَابَتْ فَاخَذَ ابْنَهَا
الْاكْبَرَ وَ الْقَى فى النَّار ثُمَّ اخَذَ الْاوْسَطَ وَ قَالَ لَهَا ارْجعى
عَنْ دينك فَابَتْ فَالْقَى ايْضاً فى النَّار ثُمَّ اخَذَ الرَّضيعَ وَ قَالَ
لَهَا ارْجعى فَابَتْ فَأَمَرَ بالْقَائه فى النَّار فَهَمَّت الْمَرْأَةُ
بالرُّجُوع فَقَالَ لَهَا الصَّبىُّ اتَصْنَعينَ يَا امّاهْ لَاتْرجعى عَن
الْاسْلَام فَانَّك عَلَى الْحَقِّ وَ لَا بَاْسَ عَلَيْك فَالْقَى الصَّبىَّ فى
النَّار وَ امَّهُ عَلَى اثرٍ[1]. عرايس
المجالس معروف به قصص الانبياء، طبع مصر 1356، ص 371، 370 [ص 9 قصص مثنوى]
[1] - محمد بن اسحاق بن يسار از وهب بن منبّه نقل كرده
است كه يكى از پيروان حضرت عيسى( ع) در نجران به تبليغ پرداخت و عدهاى را به دين
مسيح در آورد.
ذونواس( كه حاكم وقت و بر دين
يهود بود) به مخالفت برخاست و گفت اگر به دين يهود باز نگرديد در آتشتان خواهم
افكند. و وقتى مقاومت كردند دستور داد دوازده هزار نفرشان را در آتش افكندند.
مقاتل گفته است آن روز هفتاد و هفت نفر به آتش افكنده شدند. كلبى گفته است اصحاب
اخدود هفتاد هزار نفر بودند. وقتى كه پيروان حضرت عيسى( ع) را در آتش افكندند شعله
آتش تا لبه گودال بالا آمد و همه را سوخت. شعله تا دوازده ذراع بالا آمده بود.
ذونواس خود نجات يافت.
زنى با سه فرزندش به دين مسيح
گرويدند. يكى از سه فرزندش شير خوار بود.
حاكم وقت تهديدش كرد به اينكه اگر
بر نگردى تو و فرزندانت را در آتش مىافكنم. زن همچنان بر عقيده خود اصرار ورزيد.
حاكم دستور داد فرزند بزرگش را به آتش افكندند. فرزند دومش نيز به علت مقاومت زن
در آتش افكنده شد. وقتى نوبت به فرزند شير خوار رسيد نزديك بود كه زن متزلزل گردد
كه ناگهان شير خوار به سخن آمد و گفت مادر چه مىكنى؟ مبادا از اسلام بر گردى!
بدان كه تو بر حق هستى و جاى هيچ نگرانى نيست. زن، آرامش خود را باز يافت و همچنان
مقاومت كرد. سرانجام كودك و پس از وى مادرش در آتش افكنده شدند.