و از جمله در تفسير ابو الفتوح، (روض الجنان
و روح الجنان) ج 4، ص 365 و در چاپ كنگره ج 16 ص 60 آمده است:
وهب گفت خداى تعالى سيزده پيغمبر را به سبا فرستاد تا ايشان را با
خداى خواندند و تذكر نعمت خداى كردند. و ايشان اعتراض كردند و عدول و كفر آوردند.
و گفتند: ما خداى را بر خود نعمتى نمىشناسيم. و اگر اين نعمت او كرده است بگوى تا
باز گيرد از ما.
در قصص الانبياء كسايى، 286 روايت ذيل در باره اهل سبا ملاحظه
مىشود:
و سؤال و جوابى كه در اين حكايت ميانه انبيا و اهل سبا مكرر شده
متأثر است از آياتى كه در آغاز سوره يس در ذكر قصه رسولان مسيح و مردم انطاكيه
آمده است.
سوره يس، آيه 13 به بعد [ص 113 قصص مثنوى]
[شاه پيلان و رسول ماه بين]
469-
«اين
بدان ماند كه خرگوشى بگفت
من رسول ماهم و با ماه جفت
اشاره به قصه ذيل است:
آوردهاند كه در ولايتى از ولايتهاى پيلان امساك باران اتفاق افتاد
چنان كه چشمهها خشك شد و آبها به گل رسيد. پيلان از رنج تشنگى پيش ملك خويش آمدند
و بناليدند.
ملك مثال داد تا از بهر آب به هر جانب برفتند. آخر چشمهاى يافتند كه
آن را چشمه قمر خوانند. زهى قوى و آبى بىپايان داشت. ملك پيلان با جملگى لشكر و
حشم به آب خور.
سوى آن چشمه رفتند. و آن زمين خرگوشان بود. و لا بد ايشان را از آسيب
پيل زحمتى مىباشد. فى الجمله از ايشان بسيار ماليده و كوفته گشتند. ديگر روز
خرگوشان پيش ملك خويش رفتند و گفتند ملك مىداند حال ما از رنج پيلان. زودتر
تداركى فرمايد كه ساعت تا ساعت باز آيند و باقى را زير پاى بسپرند. ملك گفت هر كه
در ميان شما كياستى دارد بايد حاضر شود تا مشاورتى فرمايم كه امضاء عزيمت پيش از
مشاورت از اخلاق مقبلان
[1] - آنان( اهل سبا) به زبان عربى تكلم مىكردند و(
نسبت به خداوند) عصيان و طغيان مىورزيدند. خداوند سيزده پيامبر را مبعوث كرد تا
آنان را به سوى حق دعوت كنند. اما آنها پيامبران را نيز تكذيب كردند و در صدد قتل
آنان برآمدند.