و شاخ و برگ دادن اين قصه لطيف ممتع به رسم
غالب حكاياتى كه آن نقاشى چيره دست به قول مسعود سعد سلمان: عنقا نديده صورت عنقا
كند همى- از كاهى كوهى مىساخته و اغلب از حكاياتى تاريخى يا افسانهاى كه اصل
آنها در كتب ديگر قبل از مثنوى، مثل چهار مقاله و جوامعالحكايات و كليله و دمنه و
نحو ذلك مذكور و فقط يكى دو سه سطر بوده است آن صنعتگر زبردست با آن مهارت خارق
العاده كه از صفات مخصوصه نوابغ درجه اول است در خلق مضامين و تنميه و شاخ و برگ
دادن آنها، و از هيچ محض حكاياتى عريض و طويل ساختن. مىبينيم كه چندين صفحه و چند
صد شعر حكاياتى در نهايت دلكشى و لطافت و ذوق مشحون از فوايد اخلاقى و حكمى و
عرفانى به عمل مىآورده (از جمله مثلًا حكايت مطول كنيزك كه حكايت اول مثنوى است و
منشأ آن بدون شك همان حكايت مختصر يكى دو صفحه چهار مقاله است. و ديگر مثلًا حكايت
مختصر خرگوش و شير كليله و دمنه كه مولانا از آن حكايتى مملو از روح حيات و مفصّل
و مشروح ساخته و غيره و غيره.) بارى غرض راقم سطور اين است كه هيچ مستبعد نيست كه
مولانا براى ساختن بَطَلى براى اين حكايت مرموز عرفانى خود راجع به دقوقى، چون به
هيچ يك از مشاهير عرفا كه شرح احوال ايشان در تذكرههاى اوليا مدوّن و مسطور و بين
الجمهور و متداول و مشهور بوده است آن واقعات و كرامات را نمىتوانسته جهاراً بدون
خوف تكذيب حُسّاد و نكته جويان نسبت دهد كه آنها نگويند تو اين حكايات و وقايع را
از روى چه مأخذ در حق جنيد مثلًا يا شبلى يا منصور ذكر كردهاى؟ لهذا گشته و از
مابين پيغمبران، جرجيس را انتخاب كرده. يعنى شخصى را از علما يا عرفاى متوسط الحال
نسبةً مجهول معاصر با خود او و مقيم حماة كه به كلى همسايه بلاد روم است و به اين
مناسبت اسم او را لا بد شنيده بوده پيدا كرده و اين وقايع و سوانح را به دم او
بسته و از زبان او نقل كرده. و چون اين شخص نسبةً مجهول الحال و از قدما نبوده و
شرح حال او در كتب رجال مرقوم نه، كسى از نكته جويان ظاهر بين نيز نمىتوانسته
زبان طعن و اعتراض بر مولانا گشوده و لم و لا نسلّم در انداخته و طريق جدل ساخته
بگويد اين حكايات در فلان كتاب طبقات الاوليا مثلًا مسطور نيست تو از روى چه سند و
مأخذ اينها را نقل كردهاى؟» اين بود نظر علامه استاد- رحمة اللّه عليه- و هيچ
مستبعد نيست كه مولانا در مسافرتى كه جهت تكميل تحصيل علوم ظاهر به حلب و شام كرده
(مابين سنه 638- 629) با دقوقى مذكور ملاقات كرده و اين كرامت را كه صوفيّه آن را
از جنس واقعات