responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 266

نشسته بود. يكى گفت به كوهى ماند زيرا كه بر روى نشسته بود. و ديگرى گفت به گليمى بماند زيرا كه بر گوش وى نشسته بود. چشم هر يك از آنچه ديد بيش چيزى نيافت از آن مقدار كه بديدند باز گفتند. و حكيم سنايى آن را بدين گونه نظم فرموده است:

بود شهرى بزرگ در حد غور

و اندر آن شهر مردمان همه كور

پادشاهى در آن مكان بگذشت‌

لشكر آورد و خيمه زد بر دشت‌

داشت پيلى بزرگ با هيبت‌

از پى جاه و حشمت و صولت‌

مردمان را ز بهر ديدن پيل‌

آرزو خواست زان چنان تحويل‌

چند كور از ميان آن كوران‌

بَر پيل آمدند از آن عوران‌

تا بدانند شكل و هيئت پيل‌

هر يكى تازيان در آن تعجيل‌

آمدند و به دست بپسودند

زان كه از چشم بى‌بصر بودند

هر يكى را به لمس بر عضوى‌

اطلاع اوفتاد بر جزوى‌

هر يكى صورت محالى بست‌

دل و جان در پى خيالى بست‌

چون بَر اهل شهر باز شدند

برشان ديگران فراز شدند

آرزو كرد هر يكى زيشان‌

آن چنان گم رهان و بد كيشان‌

صورت و شكل پيل پرسيدند

وان چه گفتند جمله بشنيدند

آن كه دستش به سوى گوش رسيد

ديگرى حال پيل از او پرسيد

گفت شكلى است سهمناك و عظيم‌

پهن و صعب و فراخ همچو گليم‌

آن كه دستش رسيد زى خرطوم‌

گفت گشته است مر مرا معلوم‌

راست چون ناودان ميانه تهى است‌

سهمناك است و مايه تبهى است‌

و آن كه را بُد ز پيل ملموسش‌

دست و پاى ستبر پر بوسش‌

گفت شكلش چنان كه مضبوط است‌

راست همچون عمود مخروط است‌

هر يكى ديده جزئى از اجزا

همگان را فتاده ظنّ خطا

حديقه سنايى، چاپ تهران، به سعى آقاى مدرس رضوى، ص 70- 69 [ص 96 به بعد قصص مثنوى‌]

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 266
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست