غايب باشى به شب و روز. گفت همچنين كنم به
شبها پيش او خفت. شبى از شبها فرعون بر كوشك خود خفته و عمران نيز پيش او خفته
بود. خداى تعالى فرشتهاى را بفرستاد.
مادر موسى را برگرفت و به نزديك عمران آورد و او خفته و به نزديك
عمران بنهاد او را.
عمران از خواب درآمد. مادر موسى را ديد به نزديك خود در كوشك فرعون.
گفت تو چگونه آمدى اينجا و چند درها بسته است و حُجّاب و حرّاس نشسته. گفت من
ندانم و من نيامدم مرا اينجا آوردند. عمران دانست كه آن كار خدايست. بر بالين
فرعون به او خلوت كرد. و او به موسى باز برگرفت. و آن فرشته او را با جايگاه خود
برد. چون حمل ظاهر شد عمران بر خود ترسيد از آنچه فرعون بر او عهد و ميثاق گرفته
بود كه هيچ گرد زنان نگردد و خلوت نكند به هيچ وجه. و او قبول كرده بود چون حمل
آشكارا شد مردم ايشان باز گفتند. به سمع فرعون رسيد. فرعون گفت مرا باور نيست كه
من يك لحظه او را از پيش خود فرو نگذاشتم. آنگه جماعتى زنان معتمد را از خاص خود
بفرستاد تا آن حال بنگرند. بيامدند و بديدند و تفحص كردند. خداى تعالى فرمان داد
تا كودك با پشت مادر شد و ايشان باز گشتند و خبر دادند و سوگند خوردند كه اين معنى
هيچ نيست. فرعون بفرمود تا آن ساعيان را عقوبت كردند. و در برّ و اكرام عمران
بيفزود. و همچنين مىبود تا وقت وضع. چون بار نهاد. خبر به سمع فرعون رسيد
گماشتگان و خاصان خود را بفرستاد تا بدانند كه اين حال چگونه است. كسى آمد و خبر
به مادر موسى آورد كه كسان فرعون مىآيند به تفحص اين حال. او كودك را برگرفت و در
تنور نهاد و سر تنور بر نهاد و خود بگريخت و خانه رها كرد. و خواهر او كه خاله
موسى بود درآمد و از آن حال بىخبر بود.
آتش بياورد و در تنور نهاد تا پاره نان پزد. در تنور آتش زبانه مىزد
كسان فرعون درآمدند و همه سراى زير و زبر كردند و مادر موسى را به دست آوردند هيچ
نديدند. به سر تنور نرفتند كه آتش عظيم در او ظاهر بود و هم ايشان از آن دور بودند
برفتند. و خبر دادند فرعون را. چون ايشان برفتند مادر موسى خواهر را گفتى كودك را
چه كردى؟ گفت من كودك را نديدم. گفت كودك در تنور بود. همانا آتش را در تنور نهادى
و كودك را بسوختى.
و جزع گرفتن گرفت. آن گه به سر تنور آمد و فرو نگريد موسى- 7- در ميان تنور نشسته بود. و آتش گرد او مىگرديد. و او را گزند نمىكرد.
مادر موسى شادمانه شد و بدانست كه خداى تعالى را در زير آن كار سرّى است. كودك را
برگرفت. اهل اشارت گفتند خداى تعالى براى آن اين حال به مادر موسى نمود تا چون
فرمايد او را به وحى الهام كه موسى را به آب افكن او ايمن باشد و اوثق. و داند كه
آن خداى كه او را در آتش