مأخذ آن حكايتى است كه در فرائد السّلوك (تأليف آن در اول رجب 609
آغاز شده و در عشر اول رجب 610 به پايان رسيده) منقول است:
چنين خواندم كه در ولايت روم باغبانى بود چست و چالاك. و در انواع
عمارت زيرك و داهى. چمن باغ وى از نزهت اشجار و اغراس و طراوت ازهار و انهار خاك
در ديده ارم كرده. و عرصه بستان وى از محاسن (مجانين نسخه ديگر) عرايس رياحين داغ
بر دل حوران فردوس نهاده.
خرامان
به گرد گلان در، تذرو
خروشيدن
بلبل از شاخ سرو
خم
آورده در باغ شاخ سمن
صنم
گشته پاليز و گلبن سمن
اين باغبان با بوزنهاى دوستى داشت و ميان ايشان مصادقت و مصافات به
غايت رسيده بود و اتحاد و موالات به درجه كمال ترقى كرده. و پيش از دوستى بوزنه
باغبان را با مارى خصومتى حادث شده بود و عداوتى واقع گشته. از آن جهة كه باغبان
مار را زخمى مولم زده بود و ضربتى مهلك رسانيده. و مار آن كينه در دل گرفته بود و
آن حسى كه در سينه و منتهز فرصتى مىبود تا به اغتنام آن انتقام بكشد. و جَزاءُ
سيّئَةٍ سَيئّةٌ مثلُها[2]
[1] - اگر آنچه را من مىدانم شما مىدانستيد بسيار
مىگريستيد و كمتر مىخنديديد. و در كوهها به خداى متعال پناه مىبرديد، بىآن كه
بدانيد اهل نجات هستيد يا نيستيد.
[2] - براى هر بدى كيفرى مانند آن است.( آيه 40 سوره
شورى)