responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 2

[از ازل آزاده و حر بوده‌ايم‌]

3-

«بند بگْسل، باش آزاد اى پسر

چند باشى بند سيم و بند زر

... سالك بايد اين بندها را پاره كند تا بنده هيچ كس و هيچ چيز نباشد. و چنان شود كه آن درويش گفت: «انَّا قَدْ حُرِّرْنا عَنْ رقِّ الْأَشْياء فى الْأَزَل»[1] رساله قشيريه چاپ مصر ص 33 [ص 26 شرح مثنوى‌]

[عشق شه‌زاده به شه‌بانو]

4-

«بود شاهى در زمانى پيش ازين‌

ملك دنيا بودش و هم ملك دين‌

مأخذ آن حكايت ذيل است:

وَ بَلَغَنَا انَّ بَعْض ابْنَاء مُلُوك الرُّوم عَشَقَ امْرَاةً منْ نسَاء أَبيه فَجَعَلَ يَذُوبُ بَدَنُهُ منْ حُبِّهَا حَتَّى سَقَطَ وَ لَمْ يَكُنْ لابيه غَيْرَهُ فَجَمَعَ الْاطبَّاءَ لعلاجه وَ عَالَجُوهُ فَلَمْ يَقَعُوا عَلَيْه الىَ انْ اتَاهُ شَيْخٌ منَ الْعُلَمَاء فَجَسَّ عرْقَهُ فَبَيْنَما الْعرْقُ فى يَده اذْ مَرَّتْ به امْرَأَةٌ فَاضْطَرَبَ الْعُروُقُ فَتَتَابَعَتْ فَلَمَّا رَأَى الطَّبيبُ ذَلكَ امْسَكَ سَاعَةً ثُمَّ جَسَّ الْعرْقَ ثًانيَةً وَ امَرَ انْ يُسَمَّى كُلُّ انْثَى فى دَارهمْ فَلَمَّا سَمُّوا تلْكَ الْمرأَةُ الَّتى كَانَ يَعْشقُها اضْطَرَبَ الْعرْقُ ايْضاً وَ تَتَابَعَ فَلَمْ يَشُكَّ انَّ علَّتُهُ الْعشْقُ لَهَا فَاتَى الْمَلكَ فَاخْبَرَهُ انْ لَا علَاجَ لَهُ الَّا فى شَىْ‌ءٍ لَا يَقْدرُ عَلَيْه فَقَالَ انْ كَانَ ذَلكَ يُوجَدُ بشَطْر مَا امْلَكَهُ فَهُوَ مَوْجُودٌ فَقَالَ لَوْ اتى ذَلكَ عَلَى بَعْض اهْلكَ قَالَ نَعَمْ فَاخَذَ الْأَمَانَ لابْنه وَ نَفْسه ثُمَّ اعْلَمَهُ انَّ شفَاءَهُ فى تَزْويجه تلْكَ الْمَرْأَةَ فَسَرَّ الْمَلكُ بذَلكَ وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا وَ بَرى‌ءَ ابْنُهُ‌[2] فردوس الحكمة، چاپ برلين، ص 538 و نظامى عروضى در مقاله چهارم از كتاب چهار مقاله (چاپ ليدن، ص 78- 80) با تفصيل بيشتر، اين نوع معالجه را به ابو على سينا نسبت مى‌دهد، كه او يكى از خويشان قابوس وشمگير را كه به مرض عشق گرفتار آمده بود به همين روش، معالجه كرد و ابو على سينا خود در كتاب قانون در شرح مرض عشق، اين نوع معالجه را ياد كرده و گفته است كه من اين طريق را آزمودم و مريضى را كه تبهاى طولانى داشت و عشق بر او مستولى شده بود، به اين طريق معالجه كردم (حواشى چهار مقاله به نقل از قانون ص 25) و


[1] - بنده اين و آن نشدن‌[ نعمتى است كه‌] از ازل نصيبمان شده است.

[2] - آورده‌اند كه فرزند يكى از شاهان روم به يكى از زنان پدر دل باخته بود( و جرأت بروز دادن آن را نداشت). بر اثر اين عشق روز به روز بدنش ضعيف‌تر مى‌شد و به تحليل مى‌رفت. وى تنها پسر شاه بود. پدر براى درمانش از همه پزشكان كمك خواست. ولى جوان سلامتى خود را باز نمى‌يافت. سرانجام طبيب برجسته‌اى حاضر شد تلاش تازه‌اى را آغاز كند. وى نبض بيمار را در دست گرفت. در اين هنگام زنى از كنار جوان رد شد. طبيب، يك تغيير ناگهانى را در نبض وى ملاحظه كرد. اندكى بعد، براى بار دوم نبض وى را گرفت. همزمان دستور داد زنان دربار را يك به يك نام ببرند. وقتى نام آن زن برده شد، نبض بيمار باز شدت گرفت. طبيب يقين كرد عشق و دلدادگى جوان را بيمار كرده است.

هنگامى كه به حضور شاه رسيد، گفت علت بيمارى را كشف كرده‌ام اما ابزار معالجه را در اختيار ندارم. شاه به وى اطمينان داد كه براى شفا يافتن فرزندش از هيچ چيز دريغ نخواهد كرد. طبيب گفت حتى اگر[ اين دريغ ورزيدن‌] به نزديك‌ترين افراد خانه مربوط باشد؟ گفت آرى. طبيب پس از گرفتن تأمين جانى براى جوان و خويش، گفت تنها راه درمان آن است كه فلان همسرت را به ازدواج وى درآورى! شاه با خوشحالى به توصيه طبيب عمل كرد و جوان اين چنين سلامتى خود را باز يافت.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 2
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست