روايت فوق شبيه بدانچه در عقد الفريد مىآيد در عيون الاخبار ابن
قتيبه، ج 2، ص 38 و ربيع الابرار، باب الجنون و الحمق و اللألىء المصنوعة، ج 1، ص
132 هم روايت شده است.
و حافظ ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء، ج 3، ص 223 اين قصه را به
طريق ذيل نقل كرده است:
و نظير روايت ابو نعيم قصهاى است كه غزالى از به رخ اسود و موسى در
جلد چهارم از احياء العلوم، صفحه 244 نقل مىكند.
و مفاد اين قصه از روايت ذيل كه در تفسير ابو الفتوح، جلد دوم، صفحه
179 روايت شده نيز مستفاد مىگردد:
يك روز رسول 7 نماز بامداد مىگزارد، اعرابى كه او قريب
عهد بود به اسلام در قفاى رسول نماز مىكرد. رسول 7 سوره و النّازعات
مىخواند تا به اينجا رسيد كه خداى تعالى از فرعون خبر كرد كه او گفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى[3]،
اعرابى از سر اعتقاد پاك و عصبيت دين، طاقت نداشت تا در نماز گفت كَذبَ ابْنُ
الزَّانيَة[4]. چون
رسول- 7- سلام باز داد اصحاب روى به ملامت در او نهادند و گفتند نماز
تباه كردى و در نماز سخن گفتى و سوء ادب كار بستى، كه در مسجد در نماز حضرت رسول
فحش گفتى. اعرابى باز ماند. جبرئيل آمد و گفت خدايت سلام مىكند و مىگويد اين قوم
را تا زبان ملامت از او كوتاه كنند كه من آنچه او گفت از فحش از او به تسبيح و
تهليل بر گرفتم.
[ص 59 به بعد قصص مثنوى]
[1] - آوردهاند كه موسى( ع) با مردى از بنى اسراييل كه
سجدههايش طولانى بود و روزههايش فراوان، همنشين شد و هر جا مىرفت همراهيش
مىكرد تا اين كه يك روز به هنگام گذشتن از يك علفزار آهى كشيد. موسى( ع) سببش را
پرسيد.
عابد گفت: اى كاش خداوند الاغى
مىداشت و من آن را در اين علفزار مىچراندم! موسى( از فهم جاهلانه او) غمگين شد و
مدتها به علت شنيدن چنان سخنانى چشم خويش را به زمين مىدوخت تا اين كه به حضرت
موسى وحى شد بنده مرا از چنان گفتارى نهى نكن. من بندگان خود را به ميزان آنچه به
آنان عطا كردهام مؤاخذه خواهم نمود.
[2] - زيد بن اسلم نقل كرده است كه يكى از پيامبران به
امت خود دستور داد هر يك چيزى به خداى- عز و جل- قرض دهند. يكى از آنان گفت خدايا،
من فقط كاه دارم اگر تو هم صاحب الاغ هستى حاضرم از كاهى كه به الاغ خود مىدهم به
آن الاغ هم بدهم. و اين چنين در نماز و دعايش با خدا صحبت مىكرد.
پيامبر وقت، از گفتن چنان سخنان
نهيش كرد. وحى آمد كه چرا وى را از گفتن چنان سخنان نهى مىكنى؟ وى روزى چندين
بار- به تعدادى كه دعا مىكند- مرا با درخواستهايش مىخنداند!