responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 196

قَالَ كَانَ مُوسَى عَلَيْه السَّلَامُ يُدْنى رَجُلًا منْ بَنى اسْرَائيلَ بطُول سُجُوده وَ طُول صُمْته فَلَا يَكَادُ يَذْهَبُ الَى مَوْضعٍ الَّا وَ هُوَ مَعَهُ فَبْينَا هُوَ يَوْماً منَ الْايَّام اذْ مَرَّ عَلَى ارْضٍ مُعْشبَةٍ تَهْتَزَّ فَتَأَوَّهَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ مُوسَى عَلَى مَا ذَا تَأَوَّهْتَ قَالَ تَمَنَّيْتُ انْ يَكُونَ لرَبِّى حَمَارٌ وَ ارْعَاهُ هَاهُنَا فَأَكَبَّ مُوسَى طَويلًا ببَصرَه الَى الْارْض اغْتمَاماً بمَا سَمعَ منْهُ فَ‌نْحَطَّ عَلَيْه الْوَحْىُ فَقَالَ مَا الَّذي انْكَرْتَ منْ مَقَالَة عبْدي انَّمَا آخُذُ عبَادى عَلَى قَدْر مَا آتَيْتُهُمْ‌[1].

روايت فوق شبيه بدانچه در عقد الفريد مى‌آيد در عيون الاخبار ابن قتيبه، ج 2، ص 38 و ربيع الابرار، باب الجنون و الحمق و اللألى‌ء المصنوعة، ج 1، ص 132 هم روايت شده است.

و حافظ ابو نعيم در كتاب حلية الاولياء، ج 3، ص 223 اين قصه را به طريق ذيل نقل كرده است:

عَنْ زَيْد بْن اسْلَمَ انَّ نَبيًّا منَ الْانْبيَاء امَرَ قَوْمَهُ انْ يُقْرضُوا رَبَّهُمْ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَجُلٌ منْهُمْ يَا رَبِّ لَيْسَ عنْدى الَّا تبْنُ حمَارى فَانْ كَانَ لَكَ حمَارٌ عَلَّفْتُهُ منْ تبْن حمَارى هَذَا قَالَ فَكَانَ يَدْعُو بذَلكَ فى صَلَوَاته قَالَ فَنَهَاهُ نَبيُّهُ عَنْ ذَلكَ فَاوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَيْه لاىِّ شَيْ‌ءٍ نَهَيْتَهُ قَدْ كَانَ يُضْحكُنى فى الْيَوم كَذَا وَ كَذَا مَرَّةً[2].

و نظير روايت ابو نعيم قصه‌اى است كه غزالى از به رخ اسود و موسى در جلد چهارم از احياء العلوم، صفحه 244 نقل مى‌كند.

و مفاد اين قصه از روايت ذيل كه در تفسير ابو الفتوح، جلد دوم، صفحه 179 روايت شده نيز مستفاد مى‌گردد:

يك روز رسول 7 نماز بامداد مى‌گزارد، اعرابى كه او قريب عهد بود به اسلام در قفاى رسول نماز مى‌كرد. رسول 7 سوره و النّازعات مى‌خواند تا به اينجا رسيد كه خداى تعالى از فرعون خبر كرد كه او گفت‌ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى‌[3]، اعرابى از سر اعتقاد پاك و عصبيت دين، طاقت نداشت تا در نماز گفت كَذبَ ابْنُ الزَّانيَة[4]. چون رسول- 7- سلام باز داد اصحاب روى به ملامت در او نهادند و گفتند نماز تباه كردى و در نماز سخن گفتى و سوء ادب كار بستى، كه در مسجد در نماز حضرت رسول فحش گفتى. اعرابى باز ماند. جبرئيل آمد و گفت خدايت سلام مى‌كند و مى‌گويد اين قوم را تا زبان ملامت از او كوتاه كنند كه من آنچه او گفت از فحش از او به تسبيح و تهليل بر گرفتم.

[ص 59 به بعد قصص مثنوى‌]


[1] - آورده‌اند كه موسى( ع) با مردى از بنى اسراييل كه سجده‌هايش طولانى بود و روزه‌هايش فراوان، همنشين شد و هر جا مى‌رفت همراهيش مى‌كرد تا اين كه يك روز به هنگام گذشتن از يك علفزار آهى كشيد. موسى( ع) سببش را پرسيد.

عابد گفت: اى كاش خداوند الاغى مى‌داشت و من آن را در اين علفزار مى‌چراندم! موسى( از فهم جاهلانه او) غمگين شد و مدتها به علت شنيدن چنان سخنانى چشم خويش را به زمين مى‌دوخت تا اين كه به حضرت موسى وحى شد بنده مرا از چنان گفتارى نهى نكن. من بندگان خود را به ميزان آنچه به آنان عطا كرده‌ام مؤاخذه خواهم نمود.

[2] - زيد بن اسلم نقل كرده است كه يكى از پيامبران به امت خود دستور داد هر يك چيزى به خداى- عز و جل- قرض دهند. يكى از آنان گفت خدايا، من فقط كاه دارم اگر تو هم صاحب الاغ هستى حاضرم از كاهى كه به الاغ خود مى‌دهم به آن الاغ هم بدهم. و اين چنين در نماز و دعايش با خدا صحبت مى‌كرد.

پيامبر وقت، از گفتن چنان سخنان نهيش كرد. وحى آمد كه چرا وى را از گفتن چنان سخنان نهى مى‌كنى؟ وى روزى چندين بار- به تعدادى كه دعا مى‌كند- مرا با درخواستهايش مى‌خنداند!

[3] - من پروردگار بزرگ شمايم( آيه 24 سوره نازعات)

[4] - اين زنا زاده( فرعون) دروغ مى‌گويد.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 196
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست