responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 188

[قصّها بشنو ز شاكر نعمتان/ تلخى ميوه ز شيرينى نكاست‌]

302-

«هر طعامى كاوريدندى به وى‌

كس سوى لقمان فرستادى ز پى‌

مأخذ آن حكايتى است كه در كتاب الامتاع و المؤانسة از ابو حيان توحيدى، طبع مصر، ج 2، ص 121 به صورت ذيل نقل شده است:

وَ يُقَالُ: انَّ عَبْداً حَبَشيّاً نَاوَلَهُ مَوْلَاهُ [شَيْئاً يَأْكُلَهُ‌] وَ قَالَ اعْطنى قطْعَةً منْهُ فَاعْطَاهُ فَلَمَّا اكَلَهُ وَجَدَهُ مُرّاً فَقَالَ يَا غُلَامُ كَيْفَ اكَلْتَ هَذَا مَعَ شدَّة مَرَارَته قَالَ يَا مَوْلَاىَ قَدْ اكَلْتُ منْ يَدكَ حُلْواً كَثيراً وَ لَمْ احبُّ انْ ارَاكَ منْ نَفْسى كَرَاهَةً لمَرَارَته‌[1].

و نظير آن حكايت ذيل است:

روزى دهقانى نشسته بود. برزگر او، او را خيار نو باوه آورده بود. دهقان حساب خانه بر گرفت هر يكى را يكى بنهاد و يكى را به غلام داد كه بر پاى ايستاده بود. دهقان را هيچ نمانده بود و غلام خيار مى‌خورد. خواجه را آرزو كرد. غلام را گفت پاره‌اى از آن خيار به من ده. غلام، پاره‌اى از آن خيار به خواجه داد دهقان چون به دهان برد تلخ يافت. گفت اى غلام، خيارى بدين تلخى را بدين خوشى مى‌خورى؟ گفت از دست خداوندى كه چندين گاه شيرين خورده باشم، به يك تلخى چه عذر دارم كه رد كنم. اسرار التوحيد، طبع تهران به اهتمام دكتر صفا، ص 77- 76 و شيخ عطّار اين حكايت را بدين گونه نظم كرده است:

پادشاهى بود نيكو شيوه‌اى‌

چاكرى را داد روزى ميوه‌اى‌

ميوه او خوش همى‌خورد آن غلام‌

گوييا خوش‌تر نخورده است زان طعام‌

از خوشى كان چاكرش مى‌خورد آن‌

پادشا را آرزو مى‌كرد آن‌

گفت يك نيمه به من ده اى غلام‌

زان كه بس خوش مى‌خورى اين خوش طعام‌

داد شه را نيمه‌اى چون شه چشيد

تلخ بود و ابروان بر هم كشيد

گفت هرگز اى غلام اين خود كه خورد؟

و اين چنين تلخى چنين شيرين كه خورد؟

آن رهى با شاه گفت اى شهريار

چون ز دستت تحفه ديدم صد هزار

گر ز دستت تلخ افتد ميوه‌اى‌

باز دادن را ندانم شيوه‌اى‌

چون ز دستت هر دمم گنجى رسد

كى به يك تلخى مرا رنجى رسد

منطق الطير و عوفى در جوامع الحكايات بدين طريق مى‌آورد:

و از فضايل عادات و محاسن سيَر نظام الملك حسن اسحاق- رحمة الله عليه- آن بود كه هر گاه نواله‌اى به خدمت او آوردند او هر كس را كه آنجا بودى از آن نصيبى كردى.


[1] - گفته‌اند خواجه‌اى به غلام حبشى خود چيزى( ميوه‌اى) داد تا بخورد.( وى طورى آن ميوه را با رغبت مى‌خورد كه مولايش به هوس افتاد. به همين جهت) از غلام خواست قسمتى از ميوه را به وى برگرداند. خواجه وقتى از آن خورد متوجه شد بسيار تلخ است. به غلام گفت چرا آن را با همه تلخ بودنش( با ميل و رغبت) خوردى؟ غلام پاسخ داد مولاى من، از دست تو من شيرينى، بسيار خورده‌ام. شايسته نديدم اكنون به خاطر تلخى اين ميوه به نشانه بى‌ميلى و كراهت چهره در هم كشم.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 188
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست