نيز رجوع كنيد به: صحيح مسلم، ج 7، صفحه 108 و صفة الصفوة، چاپ
حيدرآباد، ج 1، ص 91 و تذكرة الاولياء، ج 2، ص 49 كه آنجا چهل هزار دينار روايت
شده است. [ص 52 قصص مثنوى]
[انتظار خير از مفلس خطاست]
280-
«بود
شخصى مفلسى بىخان و مان
مانده در زندان و بند بىامان
مأخذ آن قصه ذيل است:
وَ فَلَّسَ الْقَاضى رَجُلًا فَارْكَبَهُ حمَاراً فَطَوَّفَ به وَ
نُودىَ عَلَيْه انْ لَا يبايَعَ فَانَّهُ مُفْلسٌ فَلَمَّا انْزلَ قَالَ لَهُ
صَاحبُ الْحمَار هَات الْكرَاءَ فَقَالَ لَهُ فيمَ كُنَّا منْ اوَّل النَّهَار يَا
ابْلَهُ[2]. محاضرات
راغب، ج 1، ص 297 و اين حكايت را با تفصيل بيشتر در كتاب اخبار الظراف و
المتماجنين، تأليف ابن جوزى، طبع دمشق ص 88 هم توان ديد بدين صورت:
[1] - ابو بكر در كار تجارت سر شناس بود. به هنگام بعثت
پيامبر6 چهل هزار درهم داشت. و از آن، در راه پيامبر و تقويت مسلمانان هزينه
مىكرد. به طورى كه در مدينه، تنها پنج هزار درهم برايش ماند. در آنجا نيز مانند
مكه به هزينه كردن دارايى خود ادامه داد.
[2] - يك نفر قاضى حكم افلاس مردى را اعلام كرد و دستور
داد، او را بر الاغى سوار كنند و بگردانند و به اطلاع همه برسانند كه او مفلس شده
است و كسى با او معامله نكند. در پايان وقتى از الاغ، پيادهاش كردند صاحب الاغ
كرايهاش را طلب كرد. وى گفت اى احمق از صبح تا حالا متوجه نشدى كه از من مفلس،
كمترين انتظارى نبايد داشت!