responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 166

[گر حبيبم نيست چشم از بهر چيست؟]

271-

«زاهدى را گفت يارى در عمل‌

كم گرى تا چشم را نايد خلل‌

مأخذ آن روايتى است كه در طبقات ابن سعد، جزء دوم قسم دوم ص 85 نقل شده است:

عَن الْقَاسم بْن مُحَمَّدٍ انَّ رَجُلًا منْ اصْحَاب النَّبىِّ ذَهَبَ بَصَرُهُ فَدَخَلَ عَلَيْه اصْحَابُهُ يَعُودُونَهُ فَقَالَ انَّمَا كُنْتُ اريدُهُمَا لانْظُرَ بهمَا الَى رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْه وَ آله فَامَّا اذْ قَبَضَ اللَّهُ نَبيَّهُ فَمَا يَسُرُّنى انَّ مَا بهمَا بظَبْىٍ منْ ظبَاء تَبَالَة[1].

و نظير آن قصه ذيل است: قيلَ لغَالبٍ بْن عَبْد اللَّه بْن الْجَهْضمِّى انَّما نَخَافُ عَلَى عَيْنَيْكَ الْعمَى منْ طُول الْبُكَاء قَالَ هُوَ لَهُمَا شَهَادَةٌ[2]. البيان و التبيين، ج 3، ص 150 طبع مصر و اين قصّه كه در ربيع الابرار، باب الخلق و صفاتها و احوالها نقل شده هم مأخذ مولانا تواند بود.

كَانَتْ فى زَمَن الْحَسَن فَتَاةٌ عَابدَةٌ اسْمُهَا بُرَيْرَةٌ وَ كَانَتْ بَكَّاءَةً فَقيلَ لَهُ عظْهَا فَانَّا نَخْشى عَلَى عَيْنَيْهَا فَقَالَ لَهَا انَّ لعَيْنَيْك عَلَيْك حَقَاً فَاتَّقى اللَّهَ فَقَالَتْ انْ اكُنْ منْ اهْل النَّار فَابْعَدَ اللَّهُ بَصَرى وَ انْ اكُنْ منْ اهْل الْجَنَّة لَيُبْدلَنى اللَّهُ بهمَا خَيْراً فَبَكَى الْحَسَنُ‌[3].

و نظير آن قصه ذيل است:

آن نشنيده‌اى كه روزى جان پاك مصطفى- ص- را وعده در رسيد كه تا پيش حق تعالى برند، عبد اللّه انصارى را نزديك پدر رفت و خبر كرد از رفتن پيغمبر. پدرش گفت كه نخواهم كه پس از مصطفى- ص- ديده من كس را بيند. دعا كرد اللّهمّ اعْم عَيْنايَ.

گفت خدايا، چشم مرا كور گردان. از حق تعالى ندا آمد كه فَعَميَتْ عَيْنَاهُ در ساعت كور شد. تمهيدات عين القضات، طبع شيراز، ص 10 [ص 48 قصص مثنوى‌]


[1] - قاسم بن محمد نقل كرده است كه يكى از اصحاب پيامبر6 بينايى خود را از دست داد( ولى بيتابى نمى‌كرد). وى به عيادت كنندگان خود مى‌گفت من چشمهايم را براى آن مى‌خواستم كه به وسيله آنها رسول خدا6 را ببينم.

اكنون كه خداوند آن حضرت را از ما گرفته است ديگر داشتن چشمانى حتّى چون چشم آهوان سرزمين تباله مرا خوشحال نخواهد كرد.( سرزمين تباله به داشتن آهو شهرت داشته است.).

[2] - به غالب بن عبد اللّه بن جهضمى گفتند اين همه( از خوف خدا) گريه نكن مى‌ترسيم بينايى چشمان خود را از دست بدهى. وى در جواب گفت در آن صورت، توفيق شهادت نصيب چشمانم شده است!

[3] - در زمان حسن( بصرى) دخترى به نام بُريره زندگى مى‌كرد. وى پارسا بود و از خوف خدا بسيار مى‌گريست. مردم از حسن( بصرى) خواستند تا به وى توصيه كند به خاطر حفظ بينايى چشم خود اين قدر نگريد. حسن( به همين منظور نزد بريره رفت و) به او گفت چشمهاى تو بر تو حقى دارند بنگر كه حقشان را رعايت كنى. بريره پاسخ داد اگر من دوزخى شوم( هر چند بينا باشم) خداوند بينايى مرا از من خواهد گرفت. امّا اگر بهشتى شوم( هر چند نابينا گردم) خداوند بهتر از اين چشمها را به من خواهد داد. حسن( كه از سخنان وى متأثر شده بود) به گريه افتاد.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 166
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست