و تفصيل اين روايت در احياء العلوم، جلد اوّل، ص 171 و جلد 3، ص 237
و جلد چهارم، ص 140 و ص 159 و حلية الاولياء، جلد 3، ص 256 و جلد 4، ص 331 و دلائل
النّبوّة، ص 215 و فتوحات مكّى، جلد 4، ص 686 و تفسير ابو الفتوح، جلد چهارم، ص 67
نقل شده و ما آن را از مأخذ اخير نقل مىكنيم.
جرير گفت از ضحّاك از عبد الله عباس كه چون مشركان رسول را- 7- طعن زدند به درويشى و ابتذال. و گفتند مَا لهَذَا الرَّسُول يَأْكُلُ
الطَّعَامَ وَ يَمْشى فى الْاسْوَاق. رسول- 7- دل تنگ شد. جبرئيل آمد و
گفت يا رسول الله، ربّ العزّه تو را سلام مىكند و مىگويد وَ مَا ارْسَلْنَا
قَبْلَكَ منَ الْمُرْسَلينَ الَّا انَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَ يَمْشُونُ
فى الْاسْوَاق
______________________________
[1] مأخذ آن روايتى است كه ابن عباس در حديث معراج نقل كرده است:
[1] - على( 7) فرمود: از سعد و ابن عمر تعجّب
مىكنم كه( پنداشتهاند) من به خاطر دنيا مىجنگم! آيا رسول خدا( 6) براى دنيا جنگيد؟ اگر آن حضرت به منظور در هم شكستن بتها و پرستش خداوند
جنگيد من هم براى محو گمراهى و نهى از زشتى و فساد جنگيدم. آيا در باره مثل منى
گمان مىرود كه حب دنيا داشته باشم؟ به خدا سوگند اگر دنيا به صورت يك انسان مجسّم
مىشد، با شمشير به قتلش مىرساندم.
[2] - ابو سعيد، روايت كرده است كه رسول خدا6 به
منبر رفت و فرمود از بندهاى سخن مىگويم كه خداوند مخيّرش كرده بود يا لذت دنيا
را برگزيند و يا به آنچه دارد قانع باشد. و او دومى را برگزيد.