responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 143

ذَاتَ يَوْمِ اذْ خَرَجَ النَّارُ بالْحَرَّةِ فَجَاءَ عُمَرُ الَى تَمِيمٍ فَقَالَ قُمْ الَى هَذِهِ النَّار فَقَالَ يَا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ انَا وَ مَا انَا فَلَمْ يَزَلْ به حَتَّى قَامَ مَعَهُ قَالَ وَ تَبعْتُهُمَا فَانْطَلَقَا الَى النَّارَ قَالَ فَجَعَلَ يَحُوشُهَا بِيَدِهِ هَكَذا حَتَّى دَخَلتِ الشِّعْبَ وَ دَخَلَ تَمِيمٌ خَلْفَهَا وَ جَعَلَ عُمَرُ يَقُولُ لَيْسَ مَنْ رَأى كَمَنْ لَمْ يَرَهُ‌[1]. دلائل النبوّة، چاپ حيدرآباد، ص 212 [ص 36 قصص مثنوى‌]

[ «از على آموز اخلاص عمل»/ قصه‌هايى ديگر از اخلاص بين‌]

237-

«از على آموز اخلاص عمل‌

شير حق را دان مطهّر از دغل‌

اين روايت را به صورتى كه در مثنوى نقل شده تا كنون در هيچ مأخذ نيافته‌ام و ظاهراً حكايت مذكور با تصرّفى كه از خصايص مولانا است مأخوذ است از گفته غزالى و روايتى كه در احياء العلوم بدين گونه آورده است:


[1] - از معاويه بن حرمل نقل شده كه وقتى به مدينه وارد شدم تميم الدّارى مرا به طعام دعوت كرد و با اين كه در آنجا زياد غذا خوردم، ولى از شدت گرسنگيم كاسته نشد آن گاه در مسجد اقامت گزيدم و تا سه روز از طعام خبرى نبود. ناگهان گفته شد از درون سنگها آتشى زبانه كشيده است. عمر به من گفت تو هم به طرف اين آتش بيا. گفتم اى امير مؤمنان من كيستم و چيستم؟ ولى عمر همچنان اصرار كرد. ناگزير من هم به دنبال، رفتم تا به آتش نزديك شديم. عمر جلو رفت و با دستش شعله آتش را از اطراف مهار كرد و به داخل دره كشانيد و به من كه دنبالش مى‌رفتم گفت آن كس كه مى‌بيند با آن كس كه نمى‌بيند يكى نيست.

اسم الکتاب : احاديث و قصص مثنوى المؤلف : فروزانفر، بديع الزمان    الجزء : 1  صفحة : 143
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست