اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 626
رفت و از
طريق عطا از ابن عباس وارد شده است كه: ذوالقرنين وارد مسجدالحرام شد و بر ابراهيم
سلام كرده، با او دست داد. گفته مىشود كه وى نخستين كسى بود كه مصافحه كرد.[1]
از
طريق عثمان بن ساج حكايت شده كه ذوالقرنين از ابراهيم عليه السلام درخواست كرد كه
براى وى دعا كند و ابراهيم عليه السلام به او گفت: چطور براى تو دعا كنم و حال
آنكه چاه مرا خراب كرديد! ذوالقرنين گفت اين به فرمان من نبود؛ يعنى برخى سربازان
بدون اطلاع وى اين كار را كرده بودند! ابن هشام در «التيجان» آورده است:
ابراهيم
عليه السلام در موردى نزاعى نزد ذوالقرنين برد و از او داورى خواست و او نيز به
نفع وى حكم كرد. ابن ابى حاتم از طريق على بن احمد روايت كرده كه ذوالقرنين به مكه
رسيد و در آنجا با ابراهيم و اسماعيل عليه السلام برخورد كرد كه كعبه را
مىساختند. از آن دو در اين باره پرسيد، گفتند: ما دو بنده مأموريم. پرسيد گواهتان
كيست؟ پنج قوچ برخاستند و گواهى دادند! پس گفت: راست گفتيد. ابن حجر مىنويسد: اين
آثار، يكديگر را تقويت مىكنند و بر قدمت روزگار ذوالقرنين دلالت دارند.[2]
[1] . شيخ صدوق نيز در امالى خود چنين حديثى را آورده
است. وى با سلسله سند خود از ابو حمزه ثمالى، از امام باقر عليه السلام نقل مىكند
كه نخستين كسانى كه روى زمين با هم مصافحه كردند، ذوالقرنين و ابراهيم خليل عليه
السلام بودند. ابراهيم عليه السلام به پيشواز وى رفت و با او دست داد( امالى صدوق،
مجلس 8، حديث 25؛ ترتيب الامالى، 2/ 45، شماره 10- 603).
در قصص الانبياء قطب راوندى آمده
است: ذوالقرنين نخستين فرمانروا پس از نوح بود و مالك شرق و غرب عالم شد(
بحارالأنوار، 12/ 175).
شيخ صدوق مىگويد: نظر صحيحى كه
من درباره ذوالقرنين به آن اعتقاد دارم، اين است كه وى پيامبر نبود، بلكه بنده نيك
و شايستهاى بود كه او خدا و خدا او را دوست مىداشت. براى خدا اخلاص مىورزيد و
خدا نيز خير او را فراهم ساخت. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: در ميان شما نيز
شخصى مانند او وجود دارد؛ يعنى وجود شريف خود آن حضرت( بحارالانوار، 12/ 181،
شماره 9).
[2] . بنگريد به: فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، 6/ 271.
اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 626