تفاوت
ميان دو آيه به سياق و بافت سخن بر مىگردد؛ زيرا در صحنه نخست، سخن از رستاخيز و
برانگيختن مردگان است و مناسبت داشت كه زمين به «هامدة» و فسرده توصيف شود كه پس
از آمدن باران به اهتزاز درآمده و حياتى دوباره مىيابد. «هُمُود» يعنى خاموش و
فسرده بودن؛ همانند خاموشى هنگام مرگ. اما در صحنه دوم چون روند سخن درباره عبادت
و تضرّع است، تعبير به «خاشعة» به معناى فروتن و فرمانبردار مناسبتر است. زمانى
كه زمين خشك و بىباران باشد، گفته مىشود: «خشعت الأرض». نمونههايى از اين قبيل
در قرآن فراوان است.
ترسيم
حقايق در قالب داستان
بسيارى
از داستانهاى قرآن ترسيمكننده حالتهايى واقعى و حكايتگر امورى عينى در جهان هستى
است، نه آنكه انگارههايى خيالى و فرضى باشد؛ همانند داستان امانتى كه خداوند بر
آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرد و آنان از به دوش كشيدنش سرباز زدند و به هراس
افتادند، اما انسان آن رابه دوش كشيد؛ گرچه سپس بر خود ستم روا داشت و نادانى نشان
داد.[2]
اين
تمثيلى براى نشان دادن استعدادهاى موجود است كه در ميان آنها تنها
[1] . فصّلت/ 37- 39:« و از نشانههاى او شب و روز و
خورشيد و ماه است؛ نه براى خورشيد سجده كنيد و نه براى ماه؛ آن خدايى را سجده كنيد
كه آنها را خلق كرده است، اگر تنها او را مى پرستيد؛ پس اگر كبر ورزيدند، كسانى كه
در پيشگاه پروردگار تواند، شبانه روز او را نيايش مىكنند و خسته نمىشوند. از
نشانههاى او اين است كه تو زمين را فسرده مىبينى و چون باران بر آن فرو ريزيم،
به جنبش درآيد و بردَمَد. آرى، همان كسى كه آن را زندگى بخشيد، قطعاً زنده كننده
مردگان است. در حقيقت، او بر هر چيزى تواناست».