اسم الکتاب : نقد شبهات پيرامون قرآن كريم المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 468
اينان
بهمراتب بيشاز بقيه غافلان است وهمه مشركان آن روز مكه را دربر مىگرفت.
عالمان
نحو براى محلّ «الّذين ظلموا» دو گونه اعراب ياد كردهاند: «نصب از باب اختصاص» و
«رفع، بنابر اينكه بدل از ضمير جمع، باشد». زمخشرى بدل بودن را نشانه اين مىداند
كه آنان در مسئله نجوا مرتكب ظلم فراوان شدند.[1]
مرحوم بلاغى نيز بر همين باور بوده است.[2]
سه
پاكى
زمخشرى
درباره آيه «وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ
قُرُوءٍ»[3] (و
زنان طلاق داده شده، بايد مدّت سه پاكى انتظار كشند). مىنويسد: اگر اشكال شود كه
چرا تمييز، كثرت است نه قلّت و حال آنكه بايد به جاى «قروء»، «أقراء» باشد؟ در
پاسخ مىگوييم كه عرب هر دو جمع را به جاى يكديگر به كار مىبرد؛ زيرا مجوّز اين
كار را قدرمشترك آندو كه جمع بودناست، مىدانند، همانسانكه در كاربرد
«أنفسهنّ» اين گونه عمل شدهاست؛ چراكه «انفس» هم به معناى «نفوس كثيرة» است.
افزونبراين، شايد در عصرنزول براى جمع بستن «قُرء»، واژه «قروء» پر كاربردتر از
«أقراء» بوده است؛ به اين دليل كه واژه كم كاربرد را متروك تلقّى كردهاند؛ مانند
«ثلاثة شسوع».[4]
التفات
يا ديگرگونى سخن
از
ديگر اشكالاتى كه بر قرآن كريم گرفتهاند، يكدست نبودن ساختار آن است؛ زيرا در
قرآن پديدههاى گوناگونى مانند التفات يا ديگرگونى سخن، انتقال، رجوع، قطع، وصل و
.... به چشم مىخورد. اين تنوع ساختارى احياناً ذهن خواننده را در فهم معانى،
پريشان مىكند![5]
اين
اشكال نيز نشانگر جهل مستشكل به سبكهاى بديع زبان عربى است؛ زيرا اين تنوع كلامى،
چيزى جز طراوت بخشى و مصفّا كردن كلام نيست كه به نشاط شنوندگان مىانجامد و مآلًا
توجّه آنان را بيش از حالت تك ساختارى كلام، به خود