حداقل به
اندازه آنان است (اگر نگوييم جرم ايشان به خاطر دارا بودن مقام نبوت و مسؤوليت
رهبرى بنىاسرائيل بسيار سنگينتر است)؛ بنابراين، اگر در چندين جاى قرآن كريم، از
بنىاسرائيل بهخاطر اين عمل با عنوان «ظالم» ياد شده است (بقره/ 51 و 92، اعراف/
148)، اين عنوان، بر حضرت هارون عليه السلام نيز صادق خواهد بود. در اين صورت به
نظر مىرسد اين مطلب با مبناى عصمت مطلق انبياء سازگار نباشد.
ممكن
است گفته شود، انبياء طبق مبانى زمينى حق هيچ گونه سستى ندارند؛ اما طبق مبانى
الهى امكان سستى هست، ولى منافاتى با عصمت ندارد؛ چراكه عصمت تنها در دستگاه زمينى
مطرح است؛ اما در دستگاه الهى همين سستىهاست كه باعث رتبهبندى انبيا مىشود. در
جواب اين مطلب مىتوان به اين نكته اشاره كرد كه اگرچه اين مطلب حداقل با استناد
به تعبير خداوند در مورد حضرت آدم عليه السلام- «پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم،
امّا او فراموش كرد و عزم استوارى براى او نيافتيم» (طه/ 115)- قابل اثبات است،
اما با توجه به نكاتى كه در ادامه اين نوشتار به خصوص در قسمت «بررسى بنايى كوتاهى
حضرت هارون عليه السلام» ارائه مىشود، تطبيق مورد هارون عليه السلام بر مطلب فوق
امرى بسيار مشكل است. شايد تنها دليل براى انجام اين تطبيق، طلب مغفرت حضرت موسى
عليه السلام براى خود و حضرت هارون عليه السلام باشد كه اين هم به نظر مىرسد، اين
توانايى را نداشته باشد كه در ادامه به آن اشاره مىشود.
اگر
كسى در نص بودن دلالت متن «التمهيد» بر كوتاهى حضرت هارون عليه السلام اشكال كند و
دلالت آن را در حد ظهور بداند، تناقص. بين كوتاهى آن حضرت و مبناى عصمت مطلق
انبياء از بين خواهد رفت، زيرا بين ظهور و نص، همچنين بين محكم و متشابه تناقض رخ
نمىدهد، چراكه در اين حالت ظهور بر معنايى مطابق با نص حمل مىشود و يا حداقل به
صورت مبهم باقى خواهد ماند.
ب-
بررسى بنايىكوتاهى حضرتهارون عليه السلام
از
نظر عقلاء، توبيخ و تنبيه يك شخص براى انجام ندادن يك كار يا كوتاهى در انجام آن،
زمانى جايز است كه آن شخص توانايى انجام آن را دارا بوده، ولى انجام نداده است؛
بنابراين، با توجه به اين توضيح بايد ديد كه آيا هارون عليه السلام غير از
كنارهگيرى كه انجام داد، كار ديگرى مىتوانست انجام دهد يا خير؟