شديدى خواهم
داد يا او را ذبح مىكنم يا بايد دليل روشنى (براى غيبتش) براى من بياورد.» (نمل/
21) تعيين مجازات براى هدهد حاكى از اين است كه غيبت وى، تخلف به شمار مىآمده؛
اما چرا حضرت سليمان عليه السلام، سير مجازات را به اين شكل مطرح مىكند: ابتدا،
كيفر شديد، بعد ذبح، بعد آوردن دليل موجهى براى غيبت خود، آن هم غيبتى كه زياد
نبود. (نمل/ 22) چرا ايشان اصل را بر تبرئه هدهد نمىگذارد و از همان اول نمىگويد
احتمالا ايشان براى غيبت خود دليلى دارد؟ اگر مطلب فوق را در نظر بگيريم، جواب اين
سؤال كاملا واضح است، وقتى شخصى مسؤول كارى شد، در صورت بروز مشكل اولًا متخلف
است، مگر اينكه با دليل موجهى خود را تبرئه كند.
برخورد
حضرت موسى عليه السلام با هارون عليه السلام را مىتوان در همين راستا توجيه كرد.
اگر در اين جريان مىبينيم كه موسى عليه السلام به عنوان زمامدار بنىاسرائيل در
مواجهه با هارون عليه السلام، برخورد مجرمانگارانه دارد و با قاطعيت تمام از وى
راجع به اتفاقات رخ داده، توضيح مىخواهد به اين دليل است كه هر مسؤولى بايد
جوابگو باشد. اگرچه پيامبر يا برادر انسان باشد.
توجه
به نكته فوق كه در آثار برخى ديگر از محققان نيز ديده مىشود (سبحانى، 1366، ج 5،
ص 122)، يكى از برجستگىهاى تحليل «التمهيد» است؛ زيرا با افزودن اين نكته تلاش
شده است، رفتار حضرت موسى عليه السلام كاملا عقلائى توجيه شود؛ اما با اينحال
برخورد فيزيكى باحضرت هارون عليه السلام بدون شنيدن سخنان و دلايل ايشان قطعا با
اين توجيه همچنان بىپاسخ مىماند؛ زيرا نهايت چيزى كه اين قضيه مىتواند اثبات
كند، اين است كه چون در حيطه مسؤوليت هارون عليه السلام، انحرافى اتفاق افتاده
است، از همان ابتدا بايد به ايشان به عنوان يك متهم نگاه شود، مگر اينكه ايشان
دلايل كافى براى برائت خود اقامه كند. اگر ايشان از عهده اين امر برنيامد، بايد در
صدد مجازات وى برآمد؛ اما چيزىكه در عالم خارج اتفاق افتادهاست، چيزى فراتر از
اين است؛ زيرا موسى عليه السلام قبل از شنيدن دلائل هارون عليه السلام، دست به
اقدام عملى مىزند و سر آن حضرت را مىگيرد و به طرف خود مىكشد. اين عمل درحقيقت
نوعى مجازات قبل از اثبات جرم است كه در عرف عقلاء وجه مثبتى ندارد. حتى اگر
كوتاهى حضرت هارون عليه السلام در رهبرى بنىاسرائيل را بپذيريم، باز هم برخورد
تند قبل از شنيدن دلايل ايشان وجهى ندارد، مگر اينكه بگوئيم اين عمل در راستاى
اصلاح بنىاسرائيل و جزء مصاديق روش معروف، به «در» بگو تا «ديوار» بشنود، بوده
است.