حضرت
موسى و هارون عليه السلام، هر دو جزء پيامبران الهى هستند كه در چندين جاى قرآن از
آنها به نيكى ياد شده است؛ به عنوان نمونه سوره صافات، آيات 114 تا 122. هارون
عليه السلام بنا به درخواست موسى عليه السلام و تأييد خداوند، به عنوان وزير و
شريك در امر رسالت، براى مبارزه با فرعون و نجات بنىاسرائيل در كنار ايشان قرار مىگيرد
(طه/ 34- 29). اين دو پيامبر، بعد از گذشت وقايعى، بنىاسرائيل را از اسارت فرعون
نجات مىدهند. بعد از اين حادثه، حضرت موسى عليه السلام به دستور خداوند تصميم
مىگيرد، براى دريافت الواح سى شب به طور برود. ايشان قبل از ترك بنىاسرائيل،
حضرت هارون عليه السلام را به عنوان جانشين خود انتخاب و دستوراتى را به وى
يادآورى كرد (اعراف/ 142) و بدينترتيب رهبرى بنىاسرائيل به ايشان سپرده شد. بعد
از گذشت سى شب از اين ميقات، خداوند آن را ده شب ديگر تمديد كرد. (اعراف/ 142) از
اين رو، بازگشت آن حضرت با تأخير همراه شد. همين تأخير، زمينه را براى پخش شايعاتى
در بين بنىاسرائيل مبنى بر فرار موسى عليه السلام و دروغگو بودن ايشان، فراهم
كرد. (قمى، 1367، ج 2، 62 ص). «سامرى» در اين فرصت به دست آمده، با استفاده از
طلاهاى بنىاسرائيل، مجسمهاى به شكل گوساله ساخت كه صدايى شبيه گوساله داشت و آن
را به عنوان معبود به بنىاسرائيل معرفى كرد. (طه/ 88- 87)
به
دنبال اين جريان، جمع زيادى از بنىاسرائيل، گوسالهپرست شدند (اعراف/ 148) و هيچ
توجهى به راهنمائىهاى هارون عليه السلام نكردند (طه/ 91) و ايشان نهايتاً مجبور
به كنارهگيرى شدند. حضرت موسى عليه السلام بعد از بازگشت از طور و شنيدن سخنان
بنىاسرائيل، به سراغ هارون عليه السلام رفت و سر او را گرفت و در حالى كه به طرف
خود مىكشيد، با لحنى تند، خطاب به وى گفت: «اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها
گمراه شدند، از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى؟» (طه/ 93- 92)[1]
پس از اين برخورد، هارون عليه السلام در دفاع از خود، دو دليل ذكر مىكند: اول،
اين گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند؛ (اعراف/
150) دوم، اگر من در برابر آنها مقاومت نكردم، براى اين بود كه «من
[1] . ترجمه آيات اين نوشتار بر اساس ترجمه ناصر مكارم
شيرازى است البته اگر در برخى موارد به دلايل خاص، از ترجمه ديگرى استفاده شود،
يادآورى خواهد شد.