مفسّر در
شيوه دستورى تفسير، سخن گوينده را در زمينه زبان سخن- متن- قرار مىدهد و بررسى
مىكند و به سخن- متن- به عنوان محصولى از زبان مىنگرد. در تفسير دستورى، به
واژگان، ساختار جمله، نوع ادبى جمله، نشانهگذارىها و مانند آن توجه مىشود و از
اين طريق، فهم جمله از لحاظ دستورى و زبانى حاصل مىگردد. مفسّر در شيوه فنى
(روانى)، تفسير سخنِ (متن) مورد بحث را در زمينه كل انديشهها و حيات عقلانى
گوينده يا مؤلّف قرار مىدهد، اين امر مستلزم آن است كه مفسّر در زندگى و افكار
گوينده، يا مؤلّف و نيز در شرايط اجتماعى و تاريخى زندگى او، تحقيق كند و ارتباط
انديشه اى را كه سخن (متن) او در بر دارد، در ارتباط با ديگر انديشههايش بيابد.
(قائمىنيا، 1380، صص 20- 19) از منظر شلاير ماخر هدف واقعى هرمنوتيك تفسير فنى
است؛ زيرا مقصد اصلى تفسير- جداى از زبان و توجه به معانى عمومى سخن- رسيدن به
ذهنيت خاص نويسنده است. (هادوى تهرانى، 1377، صصص 130- 129)
آيتالله
معرفت نيز درتبيين هرمنوتيك شلاير ماخر، شناخت فضايى را كه مؤلف درآن مىزيسته از
مهمترين قواعد هرمنوتيك ماخر مىداند، به گونهاى كه بتوان از روزنه شناخت شخصيت
فكرى و فرهنگى مؤلف، به ذهنيت او و انديشههاى او دست يافت و بدينسان، فاصله بين
مفسر و مولف را زدود تا بدين وسيله رابطه متن و مؤلف روشن شود. (معرفت، 1427 ق، ص
162) در عين حال ايشان معتقدند كه اين قاعده، با عنوان «قرائن الاحوال» در علم
اصول بحث مىشود و مفسران نيز از آن به عنوان اسباب نزول ياد مىكنند كه بدون آن،
امكان فهم بسيارى از آيات قرآن كه با سبب نزول مرتبط است، وجود ندارد. (همان)
3-
گرايش هرمنوتيكى فلسفى
هرمنوتيك
فلسفى، يعنى تامل فلسفى در پديده فهم. اين نگرش نه تنها علاقهاى به ارائه روش
براى فهم ندارد، بلكه به نقد روششناسى هم مىپردازد. هرمنوتيك فلسفى شاخهها و
گرايشهاى گوناگونى را پذيراست، در عين حال شايد بتوان وجه مشترك همه گونههاى
هرمنوتيك فلسفى را در فاصله گرفتن از رويكرد روششناسانه به مقوله تفسير و فهم
دانست. (واعظى، 1380، ص 129 و نامور، 1386 ص 190) هرمنوتيك فلسفى ذهنيت و مراد
مؤلف را ناديده مىگيرد و هدف تفسير را فهم مراد مؤلف نمىداند و به عبارت بهتر
اين گرايش، «مفسر محور» است. بنابراين، نص به خودى خود مفهوم ندارد، بلكه اين مفسر
است كه معناى مورد