خداى
متعال در پاسخ به تلقى ذهنى برخى، كه پيامبر را در زمان و چگونگى نزول وحى دخيل
مىپنداشتند، به صراحت وحى را «غيب» ناميده و فرموده است: «و او] پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم بر وحى بخيل نمىباشد.»[2]
غيبى
بودن وحى، يعنى دور بودن آن از افق انديشهى بشر و حداكثر، شناخت اجمالى آن از
طريق صفات و نشانهها؛ از همينرو، قرآن كريم دربارهى يكى از امور غيبى- يعنى
روح- مىفرمايد: «و تو را از روح پرسش مىكنند؛ بگو: روح از امر پروردگارم است؛ و
جز اندكى از دانش داده نشدهايد.»[3]
مويد
ديگر بر دور بودن ماهيت وحى از افق انديشهى بشر، عدم بيان ماهيت آن در قرآن كريم،
جز به صورت اشاره است؛ چنان كه ماهيت وحى در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز به
طور كامل توضيح داده نشده است و در اينباره اشاراتى بيش وجود ندارد.
مولوى
نيز غيبى بودن و حقيقت وحى را در اين قالب بيان كرده است كه:
روح وحى از عقل پنهانتر بود
ز آن كه او غيب است، او ز آن سر بود
(مولوى،
1374، ج 2، ص 3258)
به
گمان نگارنده منشاء بسيارى از مخالفتهايى كه با وحى به پيامبران شده است، به
تحليلهاى نادرستى كه از وحى ارائه شده است، يا ناديده گرفتن حقيقت غيبى بودن وحى
باز مىگردد. برخى مخالفان وحى در زمان پيامبران نيز در تلاش بودند تا حقيقت آن را
با عقل يا حس ناتوان خود تحليل نمايند و چون از اين امر باز مىماندند، محتوا و
مدعاى پيامبران را منكر مىشدند. به آيات 9 و 11 سوره ابراهيم، 66 سوره اعراف، 153
سوره شعراء، 31 سوره انفال، 4 سوره انبياء، 30 سوره طور مراجعه شود.