وحى
در ميان اديان آسمانى از اهميت ويژهاى برخوردار بوده و ماهيت و چيستى آن، توجه
متدينان بسيارى را به خود جلب كرده است. در حقيقت آسمانى و قدسى بودن هر يك از
اديان الهى در ارتباط مستقيم با تبيين واژه وحى قرار دارد و هرگونه تبيين ناصحيح
يا ناقص از آن، مىتواند قدسى و غير بشرى بودن اديان را با ابهامى جدى روبرو سازد.
اين بحث در دين اسلام نيز كه حاصل وحى به پيامبر خود را در كتابى تحريف ناشده به
پيروان خويش عرضه داشته و اين كتاب به عنوان ثقل اكبر- در كنار ثقل اصغر- مهمترين
منبع معارف اسلامى بهشمار آمده است، واكنش و حساسيت دانشمندان اسلامى را
برانگيخته است و فيلسوفان، متكلمان و حتى فقيهان را واداشته است تا هر يك به نوعى
و متناسب با رشته خويش، گوشهاى از اين بحث را متكفل و درباره آن قلم فرسايى
نمايند.
نكتهاى
كه نبايد از آن غافل ماند، اينكه در ميان پيروان اديان آسمانى، آنچه در بحث از
حقيقت وحى مدنظر قرار گرفته است، مفهوم واحدى از آن نبوده است؛ مسيحيان دو مفهوم
از وحى ارائه كرده و آن دو را از يكديگر تفكيك كردهاند. مفهوم اول، به معناى تجلى
و تجسم خداوند در عيسى عليه السلام است و مفهوم دوم: القاى حقايق از جانب خداوند
به صورت گزارههايى دينى مىباشد. تأكيد مسيحيت بيشتر بر معناى اول وحى است كه در
انسان تبلور يافته است، در حالى كه در تصوير ارائه شده از وحى توسط دين اسلام،
حقايق وحيانى در كتاب- و نه شخص- متبلور شده است.[1]
روشن
است كه قبل از ارائه يا نقد هر نظريه يا رويكردى در زمينه وحى، لازم است چيستى آن
و وجوه تقارب و تفاوت آن با واژههاى مشابه، بررسى شود. از اين رو، در اين مختصر،
بدون ورود به نظريههاى متفاوتى كه در تفسير وحى ارائه شده است، ابتدا به شناسايى
مفهوم وحى در لغت و اصطلاح پرداخته، آنگاه ويژگىها و مشخصههاى آن را با توجه به
مفاهيم ديگر، با بهرهگيرى از آيات قرآنى بررسى مىكنيم و در نهايت به جستجوى
موارد استعمال آن در قرآن كريم مىپردازيم.