سخنان او
درتقرير نظريهى روح معنا چندان سازگار به نظر نمىرسد و تاب تفاسير گوناگون را
دارد. از اين رو، او گاه مانند جواهرالقرآن آشكارا از حقيقت داشتن لفظ در مصاديق
محسوس و معقول و در عين حال اولويت صدق لفظ بر مصداق معقول سخن مىگويد و گاه
مانند مشكاه الانوار آشكارا از كاربرد حقيقى لفظ در مصاديق معقول و كاربرد مجازى
آن در مصاديق محسوس سخن مىگويد.
نظريهى
روح معنا پس از غزالى: نظريهى روح معنا پس از غزالى، پيوسته ديدگاهى زنده بوده
است. در ادامه سير تطور اين نظريه را از غزالى تا زمان حاضر به اختصار پى
مىگيريم:
ابن
عربى: گرچه ابن عربى از غزالى بسيار اثر پذيرفته است، اما در جايى به اين ديدگاه
تصريح نكرده است. با اينحال او نيز مانند برخى از معتقدان به اين نظريه وقوع مجاز
در قرآن را قبول ندارد. (ابنعربى، بى تا ج 1، ص 253 وج 4، ص 332)
شيخ
محمود شبسترى: شبسترى در منظومهى گلشن راز، با صراحت بيشترى از اين ديدگاه سخن
گفته است. البته سخن او دربارهى الفاظ خاصى مانند چشم و ابرو و خط و خال است كه
در زبان عارفان به كار مىرود. او در ابتدا با اشاره به نظريهى شايع حقيقت و مجاز
مىگويد:
چو محسوس آمد اين الفاظ مسموع
نخست از بهر محسوسند موضوع
(شبسترى،
1347، ص 109)
اما
پس از آن مىگويد از نظر من الفاظى كه تأويل مىشوند از ابتدا بر همان معناى مؤول
وضع شدهاند:
به نزد من خود الفاظ مؤول
بر آن معنا فتاد از وضع اول
به محسوسات خاص از عرف عام است
چه داند عام كاين معنى كدام است
(شبسترى،
1347، ص 110)
بنابراين،
ديدگاه شبسترى نيز به تفسيرى از روح معنا نزديكتر مىشود كه بر اساس آن الفاظ در
معانى غيبى حقيقت و در معانى محسوس مجازند.
ملاصدرا:
او از نظريهى روح معنا جداً استقبال مىكند. صدرالمتألهين چنان شيفتهى اين نظريه
است كه غزالى را به دليل طرح اين ديدگاه مىستايد (شيرازى، 1363، ص 94- 98) و حتى
بيش از او به اين ديدگاه توجه مىكند و بارها از آن سخن مىگويد. از همين رو