مقدمه آن
نوشته است: من سالهاى كهنسالى را مىگذرانم، ولى همچنان زنده، پويا و پر تحرك و
بدون خستگى در ساحت قرآن هستم. با اين جمله مقدمه را تمام كرده است. ايشان اين
نياز را احساس كرد و به دل منابع شيعه رفت و سره از ناسره منابع اهل سنت را جدا
نمود و اين تاليف ده جلدى را انجام داد كه بىشك از افتخارات شيعه است. تا زمانى
كه مباحث علوم قرآنى هست و خود قرآن هست اين افتخار نيز هست.
در
پايان خاطرهاى از ايشان نقل كنم. در دانشگاه رضوى از ايشان تجليلى به عمل آمد؛
ايشان در كنار من نشسته بود و من گفتم اين آقايى كه اينجا نشسته كارهاى بسيار
ديگرى هم مىتوانست انجام بدهد، ولى الان براى اينكه در ساحت قرآن نشسته مظلومانه
براى اينكه زندگيش بگذرد مثل من دو واحد تدريس مىكند. ايشان مرتب به من مىگفت
بس كن و من گوش نمىدادم تا از جلسه آمديم بيرون و گلايهاى ملايم كرد و گفت چرا
اين حرفها را گفتى. گفتم من عقيدهام را گفتم. ايشان به من گفت يك چيزى مىگويم
ولى تا زنده هستم نقل نكنيد. وقتى كه بازار كذا و كذا داغ شد همشهرىهاى ما و
كربلايىهاى خليج گفتند رساله بده، امكاناتش با ما، من قبول نكردم تا اينكه با دو
تا طلبه آمدند، به آنها گفتم اينها خيلى متوجه نمىشوند، شما هرچه بگوييد، من
قبول مىكنم. اگر من اين قلم را [در زمينه مباحث قرآنى] زمين بگذارم، كسى نيست آن
را بردارد، ولى اگر من رساله ننويسم ديگر بزرگوارانى هستند كه انجام بدهند و هيچ
مشكلى در اين زمينه براى مؤمنين به وجود نمىآيد. گفتم اين را قبول داريد، گفتند
آرى، گفتم پس از نوشتن رساله مرا معذور بداريد.