4- آنچه كه
مشترك بين دو معنا و بيشتر باشد كه ممكن است هر كدام از آن معانى اراده شده باشد و
سزاوار نيست يكى از آن معانى را بر معناى ديگر ترجيح دهيم و بگوييم مراد خداوند
اين است، مگر اينكه كلامى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا امامان عليهم
السلام رسيده باشد بلكه سزاوار است، گفته شود: وجوهى احتمال دارد و هر كدام ممكن
است اراده شده باشد و خداوند مىداند چه چيز اراده شده است، اما اگر لفظ مشتركى
بين دو چيز يا بيشتر محتمل باشد و دليلى وجود داشته باشد كه جز يك چيز نمىتواند
اراده شود، در اينصورت جايز است كه گفته شود مراد همان است. (طوسى، بى تا ج 1، ص
6- 5) طبق اين نظر تنها آيات مجمل و متشابه- كه نمىتوان احتمالات را در آن منتفى
كرد- نياز به تفسير معصومان دارد.
علامه
طباطبايى كه خود طرفدار تفسير قرآن به قرآن است، به اين پرسش، چنين پاسخ گفته است:
آنچه گفته شد، منافات ندارد با اينكه پيغمبر و ائمه اهل بيت عليهم السلام عهده
دار بيان جزئيات قوانين و تفاصيل احكام شريعت كه از ظواهر قرآن مجيد به دست
مىآيد، بودهاند و همچنين سمت معلمى معارف كتاب را داشتهاند، چنانكه از آيات
ذيل استفاده مىشود.[1] به موجب
اين آيات، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مبين جزئيات و تفاصيل شريعت و
معلم الهى قرآن مجيد است و به موجب حديث ثقلين پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و
سلم، ائمه اهل بيت عليهم السلام را در سمتهاى نام برده جانشينان خود قرار داده
است و اين مطلب منافات ندارد با اينكه ديگران نيز با اعمال سليقهاى كه از معلمين
حقيقى ياد گرفتهاند مراد قرآن مجيد را از ظواهر آياتش بفهمند. (طباطبائى، 1360، ص
25- 26) معلمينى كه در تعليم خود هرگز خطا نكنند و قهراً تفسيرى كه آنان كنند با
تفسيرى كه واقعاً از انضمام آيات به همديگر به دست مىآيد، مخالف نخواهد بود.
(همان، ص 60) علامه طباطبايى مىافزايد: غير از موارد ذكر شده، فهم ديگر آيات
متوقف بر بيان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيست، زيرا آنچه را پيامبر
گرامى بيان كردهاند، اگر همان معنايى است كه موافق با ظاهر كلام خداست، در
اينصورت معناى آيات بدون مراجعه به بيان ايشان نيز از مفاد الفاظ آنها فهميده
مىشود، گرچه اين كار احتياج به تدبر و تأمل داشته باشد و اگر بيان آن حضرت