1.
رواياتى كه از تفسير به رأى منع نمودهاند، مانند: «من فسّر القرآن برأيه فليتبوأ
مقعده من النار»؛ هر كس قرآن را به رأى خود تفسير كند، جايگاهش در دوزخ است.
(مجلسى، 1403 ق، ج 92، ص 111)
2.
رواياتى كه جمع قرآن و تمام قرآن را نزد امامان مىداند و علم به آن را نيز وديعه
نزد آنان مىداند، مانند: «مايستطيع احد ان يدعى ان عنده جميع القرآن كله ظاهره و
باطنه غير الاوصياء»؛ (كلينى، 1405 ق، ج 1، ص 228) هيچ كس نمىتواند ادعا كند تمام
قرآن اعم از ظاهر و باطن آن در نزد اوست مگر امامان معصوم.
3.
رواياتى كه شناخت قرآن را فقط مخاطبان آن، يعنى معصومان مىداند، مانند: «انما
يعرف القرآن من خوطب به»؛[1] (حرعاملى،
1383 ق، ج 18، ص 136 وكلينى، 1405، ج 8، ص 311)؛ همانا قرآن را كسى مىفهمد كه
مخاطب آن بوده است.
4.
رواياتى كه قرآن و عترت را با هم دانسته و از يكديگر جدا نمىداند، مانند: «انى
تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا علىّ
الحوض») حر عاملى، 1383 ق، ج 18، ص 19 (من در ميان شما دو چيز گرانبها گذاشتم،
كتاب خدا و عترتم را و اين دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در حوض [كوثر] بر من
وارد شوند.
5.
رواياتى كه قياس آيات قرآن را به يكديگر موجب كفر مىداند، مانند: «ماضرب رجل
القرآن بعضه ببعض الّا كفر»؛ (همان، ج 18، ص 135 و مجلسى، 1403 ق، ج 92، ص 39) كسى
برخى از قرآن را به برخى ديگر از آن، نزده است، مگر اين كه كافر شده است.
6.
رواياتى كه قرآن را مشتمل بر ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، عام و خاص و ...
مىداند (حر عاملى، 1383 ق، ج 11، ص 148) كه تنها معصومان عليه السلام به آن احاطه
دارند، مانند: «احتجوا بالمنسوخ و هم يظنون انه الناسخ و احتجوا بالخاص و هم يظنون
انه العام ...»؛ (بحرانى، بى تا ص 171- 172 وخويى، ص 291) به آيه منسوخ تمسك نموده
و گمان كردهاند ناسخ است و به خاص تمسك كرده و آن را عام پنداشتهاند.
[1] . اين قبيل روايات را شيخ حر عاملى دويست و بيست
حديث مىداند؛ چه رواياتى كه در كتاب قضا در وسايل الشيعه آمده و چه در جاهاى
ديگر. مدلول اين روايات اين است كه به جز ائمه اطهار كس ديگرى توان شناخت قرآن را
ندارد. ر. ك: حر عاملى، الفوائد الطوسيه، ص 169.