اسم الکتاب : قصه در قرآن المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 64
از ادراك هر
دوست- به خواست خود، آن را بر عهده گرفته است؛ بنابراين مجوّزى وجود ندارد كه
برادر بر برادر خشم گيرد و انگيزه كشتن در درونش بر افروخته شود.
جمله
«قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ» (تو را مىكشم)، با اين تأكيد و پافشارى، زننده
و بىجا به نظر مىرسد؛ زيرا سخنى بيهوده و بىسبب است. تنها انگيزه اين سخن، حس
ناپسند و كور حسادت است؛ خوى زشتى كه هرگز دلهاى پاك را فرا نمىگيرد و از
روانهاى سالم بر نمىخيزد.
در
ادامه آيات، سياق سخن با به تصوير كشيدن پاسخ برادر ديگر [كه نمونه نيكويى
وبزرگوارى است]، زشتى و بىجا بودن اين دشمنى را آشكارتر مىسازد. او با آرامش و
پاكى دل مىگويد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»؛
«همانا خدا از پرهيزكاران مىپذيرد.» [آرى، او اين گونه سخن مىگويد؛] با پاكى و
بىآلايشىاى كه كار را به روال اصلى خود باز مىگرداند و با ايمانى كه اسباب
پذيرش را باز مىشناساند و با رهنمودى مهرانگيز كه ستمگر را به پرهيزكارى و هراس
از خدا فرا مىخواند و با راهنمايى به راهى كه منتهى به پذيرش مىشود و با
كنايهاى زيبا و دلانگيز كه آشكارا سخنى را نمىگويد كه باعث جريحهدار شدن و
تحريك او شود.
سپس
برادر با ايمان، پرهيزكار، سازگار و صلح دوست براى كاستن از شرارتى كه در اندرون
برادر شرورش به تكاپو افتاده است، مىگويد: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ
يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي
أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ»[1].
با
اين روش، نمونه انسانى آرام و صلح جو و پرهيزكار ترسيم مىشود؛ انسانى كه در
سختترين موقعيتها- كه درون آدمى را به جوش و خروش مىاندازد و شخص مورد تعدّى را
لبريز از شور و حماسه بر ضد متجاوز مىسازد- با كمال
[1] . مائده، 28:« اگر دست خود را براى كشتنم، به سوى
من دراز كنى، من دستم را براى كشتنت، به سوى تو دراز نمىكنم؛ چرا كه من از خداوند
پروردگار جهانيان مىترسم.»
اسم الکتاب : قصه در قرآن المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 64