اسم الکتاب : قصه در قرآن المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 102
سرخ و سياهى
كه رود «غديس» در خليج ازمير مىريخت، در آميخته بود.
به
احتمال بسيار، چشمه لجن آلودى كه قرآن از آن ياد كرده است، همين خليج باشد. در
تفسير نيز اين گونه آمده است كه منظور از «عين حمئة»، سيلاب و امواج آغشته به گل و
لاىهاى سياه مىباشد.
عبدالرزاق
در تفسير خود، از خليل بن احمد فراهيدى از عثمان بن حاضر حميرى ازدى[1]
نقل مىكند كه ابن عباس گفت:
كاش
مىبودى و ماجراى من و معاويه را مىديدى. من آيه را اين گونه قرائت كردم:
«فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ» (لجنى) و او قرائت كرد: «حاميه» (داغ). در همين
حال كعب الاحبار وارد شد و معاويه در اين باره از او نظر خواست. وى گفت: «شما، خود
به زبان عربى آگاهتريد، اما خورشيد در چشمهاى سياه رنگ غروب مىكند.»
در
روايت ديگرى است كه ابن عباس به معاويه گفت: اين آيات در خانه ما نازل شد، اما
معاويه شخصى را نزد كعب فرستاد و از او پرسيد.
كعب
گفت: «از آگاهان به لغت عرب بپرس. آنان داناترند»، سپس آن را به گِل آبه تفسير
كرد.
ابوحاضر
به ابنعباس گفت: «اگر من پيش شما بودم، در تأييد تو سخنى مىآوردم كه آگاهى تو را
درباره «حمئة» بيشتر مىكرد.» ابن عباس پرسيد: «آن چيست؟» او پاسخ داد: در روايتى
براى ما نقل شده است، اين سخن شاعر- كه تبّع يمانى باشد- در توصيف ذوالقرنين و
دلباختگى او به دانش و پيروى از آن وجود دارد:
[1] . وى شيخى از اهل يمن است كه مورد قبول و راستگوست
و ابن حبّان او را جزو ثقات آورده است( تهذيب التهذيب، ج 7، ص 109، شماره 235). وى
از ابن عباس، ابن زبير، جابر و انس روايت نقل كرده است و خليل و بسيارى ديگر از او
روايت كردهاند.
اسم الکتاب : قصه در قرآن المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 102