اسم الکتاب : فرهنگ اعلام جغرافيايى - تاريخى در حديث و سيره نبوى (ترجمه المعالم الأثيره فى السنة و السيرة) المؤلف : حسن شراب، محمد محمد؛ مترجم حميد رضا شيخي الجزء : 1 صفحة : 111
(1)
جرش:
(به
فتح جيم و راء)، شهرى است در شرق اردن، واقع در بيست و پنج كيلومترى جنوب شرقى
عجلون. اين شهر در دوره خلافت عمر بن خطاب به دست شرحبيل بن حسنه فتح شد.
نيز:
جرش دهكدهاى است در منطقه قدس فلسطين.
(2)
جرف:
(به
ضمّ جيم و سكون راء)، جرف مذكور، در احاديث و سيره، در شمال مدينه قرار داشته ولى
امروزه يكى از محلّههاى متصل به مدينه است و محلهاى زراعى و جمعيتنشين مىباشد.
(3)
جزع:
در
نامه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به بلال بن حارث، اين نام آمده است. جزع در
لغت به معناى خم وادى و رودخانه مىباشد.
جزع
نام خاص جايى نيست بلكه نشانهاى است براى تعيين يك جا و مكان.
(4)
جزّعه:
در
نامه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به بلال بن حارث مزنى از اين مكان نام برده
شده است. حضرت طىّ اين نامه، نخل را به بلال واگذار كرد و جزّعه بخشى از منطقه نخل
است كه داراى نخلستان بوده.
ابن
سعد مىنويسد: جزّعه نام دهكدهاى است. اما من در نواحى مدينه دهكدهاى به اين نام
شناسايى نكردم.
(5)
جشم:
(به
ضمّ اول و فتح دوم)، چاه يا جايى بوده در مدينه. عدهاى محل آن را در جرف
دانستهاند و بعضى هم در وادى رانونا. شايد هم دو جشم بوده است، يكى از جرف و
ديگرى در وادى رانونا.
(6)
جصّين:
(به
كسر جيم و تشديد صاد)، جايى در مرو خراسان. عبد اللّه بن بريدة بن حصيب گويد: پدرم
در مرو درگذشت و قبرش در جصّين است. او پيشوا و نور اهالى مشرق زمين است؛ چرا كه
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىفرمايد: هر مردى از اصحاب من در شهرى از شهرها
بميرد، روز قيامت پيشواى مردم آن شهر خواهد بود.
(7)
جعرّانه:
(به
كسر جيم و عين و تشديد راء)، اين كلمه كه با كسر جيم و سكون عين و تخفيف راء نيز
آمده، نام جايى است ميان مكه و طائف كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگام
بازگشت از جنگ حنين، در اين مكان توقف كرد و غنايم هوازن را تقسيم نمود و از
همانجا محرم شد.
جعرانه
در شمال شرقى مدينه، در ابتداى وادى سرف واقع شده و هنوز هم
اسم الکتاب : فرهنگ اعلام جغرافيايى - تاريخى در حديث و سيره نبوى (ترجمه المعالم الأثيره فى السنة و السيرة) المؤلف : حسن شراب، محمد محمد؛ مترجم حميد رضا شيخي الجزء : 1 صفحة : 111