امير مؤمنان، ما آن گونه سخنان كه شاميان به معاويه گفتند به
تو نمىگوييم، بلكه (بر عكس آنان) مىگوييم: خداوند بر رهيابى و شادكاميت بيفزايد[1]، تو به
پرتو نور الهى در نگريستى و پارهاى از مردان را مقدّم و برخى ديگر را مؤخّر
داشتى، از تو گفتن و از ما به جان شنودن، تو پيشوايى و اگر كشته شوى، رهبرى پس از
تو اين دو تن- يعنى حسن و حسين- راست. من نيز چيزى سرودهام بدان گوش دار.
گفت: بخوان. گفت:
سروده اعور شنّى براى
على
ابا حسن انت شمس النّهار
و هذان فى الحادثات القمر ...
اى ابا حسن تو خورشيد
فروزان نيمروزى و اين دو، (پسرانت) در ميان پديدهها ماه تابانند.
تو و اين دو نوباوه، تا
دم واپسين همچون گوش و ديده همراه و از پى يك ديگريد.
شما نيكمردانى هستيد با
پايگاهى بس والا كه دست نوع آدمى از دامان عزّت آن كوتاه است.
مردم از فضل و برترى شما
به ما خبر مىدهند[2]، در حالى
كه امروز برترى شما بىچون و چرا برتر از هر خبر و سخنى است.
براى گروهى كه اهل شرفند
و سردارانى با آزرم و جانباز هستند پرچم بستى، براى كسانى از ما، و ديگر
برادرانمان از (قبيله) مضر كه به گاه پيكار بيمى از مرگ ندارند، و نيز براى گروهى
از يمانيان كه در برابر تند باد حوادث صعب پايدارى مىكنند.
تمام آن پرچمداران مورد
قبول قوم خود و پسند خاطر تو هستند، و هر كس گويد:
نه، سنگ بر دهانش باد.
ماييم شهسواران روز
پيكار با زبير و طلحه كه راه غدر و پيمان شكنى پيمودند.
از پيش از نيمروز تا شب
هنگام آنها را در هم كوفتيم تا پيروز و كامياب شديم.
[1] متن« فى هداك و سرورك» و در شنهج[ فى سرورك و
هداك].
[2] متن از روى شنهج« يخبّرنا النّاس» و در اصل[
يخبر بالناس].