تشويق مىنمود، چون ديد عبد اللّه بن كعب كشته شده است خود
پرچم را به دست گرفت و او نيز به زمين در غلتيد و كالبد نيمهجانش را به كنارى
كشاندند و بمرد، آنگاه عبد الله بن عمرو بن كبشه[1] پرچم را برداشت و پيكر
نيمهجان او را هم به لشكرگاه كشاندند و بمرد، سپس ابو مسبّح[2] بن عمر جهنى پرچم را
گرفت و كشته شد، آنگاه عبد الله بن نزّال آن را برداشت و كشته شد. [سپس برادرش عبد
الرحمن ابن زهير پرچم را بگرفت و كشته شد، و پس از او غلامش، مخارق آن را برداشت و
كشته شد، ... تا پرچمدارى به عبد الرحمن بن مخنف ازدى رسيد[3].][4] [نصر گفت: عمر ما را
حديث كرد و گفت: صلت بن زهير ما را حديث كرد گفت: عبد الرحمن بن مخنف مرا حديث
كرد،] گفت:
يزيد بن مغفّل در كنار
من به خاك افتاد، من هماورد (و قاتل) او را كشتم و بر سر جنازه او (يزيد) ايستادم[5]. ابو زبيب
بن عروه هم كشته شد، من هماورد او را نيز كشتم. آنگاه سفيان بن عوف بر من گذر كرد
و گفت: اى گروه ازدى، آيا يزيد بن مغفّل را كشتيد[6]؟ من به او گفتم: [آرى،
به خدا (ازديان او را كشتند) و از همين روست كه مىبينى من بر سر جنازهاش (به پاسدارى)
ايستادهام. گفت: خدا زندهات دارد، تو خود كيستى؟ گفتم: من عبد الرحمن مخنفم.
گفت: اى آزاد مرد شريف و كريم خدا عمرت دهد، زهى درود بر تو اى عموزاده، آيا پيكر
او را به من كه عموى وى، سفيان بن عوف بن مغفّل هستم نمىدهى؟ گفتم] درود بر تو،
اما
[2] صورت درست كلمه« مسبّح» در متن تصحيح قياسى
است و در اصل[ ابو مسيح] و در شنهج[ ابو سنخ] آمده.
[3] متن« ثم اخذها مولاه مخارق فقتل حتى صارت الى
عبد الرحمن بن مخنف ...» و در اصل[ ثم اخذها مخارق فقتل، ثم اخذها ابن اخيه عبد
الرحمن بن ... سپس مخارق آن را گرفت و كشته شد، سپس پسر برادرش، عبد الرحمن بن
مخنف ازدى آن را برداشت ...].
[4] عبارات تكميلى ميان دو قلاب در متن از روى شنهج
آمده.
[5] كلام واقع پس از« ايستادم» تا« ... نيز كشتم»
از شنهج افتاده است.
[6] متن از روى شنهج« أ قتلتم» و در اصل[ أ فيكم؟
آيا در ميانه شماست؟].