افزود: به خدا سوگند، يا من او را مىكشم و يا او مرا به قائد
بن بكير ملحق مىكند[1]. پس به
هماوردى او رفت و خود سپرى از چند لايه چرم شتر داشت، پس چون عياش بن شريك به او
نزديك شد ديد كه وى خفتانى آهنين، تمام پوشيده و هيچ اندام پوشاندنيش[2]، جز
حلقهاى نعلگونه ميان خفتان و سپيدى گردنش، برهنه نيست. كلاعى ضربتى زد و سپر
چرمين او را شكافت كه جز به اندازه يك وجب از آن سالم نماند، عيّاش نيز بر همان
نقطه[3] ضربتى زد و
نخاعش را قطع كرد، و پسر آن كلاعى به خونخواهى پدر به ميدان آمد كه بكير بن وائل
او را بكشت.
[پيكار بنى نهد بن
زيد]
نصر: عمر گفت: ابو صلت
تيمى مرا حديث كرد كه:
زياد بن خصفه به هماوردى
او (يعنى پسر كلاعى) آمد و او را بكشت.
نصر: عمر، از صلت بن
زهير نهدى:
پرچم قوم بنى نهد بن زيد
نخست به دست مسروق بن هيثم بن سلمه بود كه كشته شد و سپس صخر بن سمىّ پرچم را گرفت
كه كالبد نيمه جانش را به لشكرگاه باز كشاندند[4] و بمرد، سپس على بن
عمير پرچم را گرفت و چندان نبرد كرد كه كالبد نيمهجان او را هم كشاندند و بمرد،
آنگاه عبد اللّه بن كعب پرچم را به دست گرفت و او نيز كشته شد، سپس سلمة بن خذيم[5] بن جرثومه
روى بديشان كرد و كسان را
[1] متن از روى شنهج( 1: 489)« لاقتلنّه أو
ليلقّنى بقائد ...» و در اصل[ ليقتلنى او ليلحقن ...].
[2] متن« لا يرى منه عورة ...» و در شنهج[ لا
يبين من نحره از گلوگاهش چيزى پيدا نبود].
[3] متن« يضربه عياش على ذلك الموضع»( مصحح متن در
پا برگ آورده:« يعنى همانجايى كه در آن بودند».- م.) و در اصل[ و ضربه عياش على
ذلك المكان] آمده( ضبط متن ظاهرا ناظر بر همان جاى برهنه از گردن حريف است كه
نقطه ضعف او، و فاقد پوشش آهنين بوده است.- م.)
[4] متن« فارتثّ» يعنى در جنگ زخم خورد و به خاك
افتاد و در حالى كه اندك رمقى داشت وى را به گوشهاى كشاندند و پس از لختى بمرد.