پس از آن پشت كردن و حمله شما، پس از آن گريزتان نمىبود،
گناه (و مجازات) فرارى جنگى كه روز حمله پشت مىكند و مىگريزد بر شما واجب
مىآمد، و به نظر من همگى دستخوش هلاك شده بوديد. ولى وقتى شما را ديدم كه سرانجام
آنها را- چنان كه آنان شما را عقب رانده بودند- پس رانديد، لختى شادمانيم باز آمد
و اندكى آسوده شدم، و چون ديدم آنان را همانگونه كه شما را از آوردگاه (و
مواضعتان) دور كرده بودند از جايشان تارانديد، و با شمشير چنان بر آنان تاختيد كه
صف پيشينشان بر واپسينشان مىجهيد[1] و آنها را
چون اشتران تشنه افسار گسيخته در هم ريختيد[2]،
پارهاى از سوز دل و داغ اندوهم بكاست[3].
پس اينك پايدارى كنيد، كه آرام گرفتيد و خداوند به پرتو يقين، گامتان را استوار
داشت تا هر گريزنده از جنگ (و سرباز فرارى) بداند كه خداوند را به خشم مىآورد و
خويشتن را به (مغاك) گناه و ننگ فرار سرنگون مىكند، و فرار موجب آزردگى خداوند از
او و خوارى پيوسته [وى، و ننگ جاودانه، و از كف دادن غنيمت][4] و سبب تباهى
(باقيمانده) زندگى است. و به راستى كه فرار به عمر وى نيفزايد و پروردگارش را نيز
خرسند نكند. پس مرگ مرد، به حقيقت پيش از در آمدن بدين صفتها (و آلودگى بدين
رذايل) بهتر از رضا دادن او به در پوشيدن اين[5] (چركين جامههاى ننگ و
رسوايى) و پذيرفتن آنهاست.
[1] يعنى صفوف پيشين كه زمان حمله جلو بودند اينك
به هنگام فرار برگشته و بر سر صفوف پسين كه در جهت خلاف مقدم شده بودند پا
مىنهادند.- م.
[2] متن از روى طبرى« كالابل المطّردة اليهم ...»
و در اصل و شنهج[ المطرودة رانده شد].
[3] متن از روى طبرى« احاج» و در اصل[ حاج] و در
شنهج[ لاعج].
[4] كلمه« وى» و بقيه افزودگى ميان دو قلاب از
طبرى است.
[5] متن« من الرضا بالتلبّس بها» و در طبرى[
بالتأنيس لها به خود گرفتن بدانها].