و اگر قصد خوار كردن و
سركوب ما كردهايد بدانيد ما قومى هستيم كه شرنگ ظلم را نمىنوشيم»[2].
راوى گويد:
على به كسان فرمود دست
از نبرد كشيدند و جنگاوران در آوردگاه به صف ايستادند[3] و سپس گفت:
خطبه على
اى مردم، اينجا جايى است
كه هر كس شك و ترديدى (در حقانيت نبرد) به خود راه دهد در (حقانيت) روز قيامت
ترديد كرده و هر كه در آن در ماند به روز قيامت درمانده است.
گزندهاى به شما در رسيد
كه نيش نشان مىدهد و با وجود بىحقى و ناشايستگى خود بر حكمرانى، مردم را مقهور
كرده پس بگذار روزگار هر ترفند در آستين دارد براى ما بياورد.
نامه على به معاويه
و على به معاويه نوشت:
«فانّ للحرب عراما شررا
انّ عليها قائدا عشنزرا ...
به راستى، اين جنگ را سپاهى
انبوه و رزمجو بسيج شده و فرماندهى با صلابت و سختكوش فرماندهى مىكند.
[1] يعنى نيازى به جنگ و به گفته سعدى:« حاجت تيغ
بر كشيدن نيست».- م.
[3] متن« اهل المصافّ مصافّهم» و در شنهج( 1:
326)[ حتى اخذ اهل الشام مصافّهم تا مردم شام در آوردگاه خود به صف ايستند].
[4] متن« ... اعتزابه» و در اصل به تحريف[ ...
اغترابه]. ابن ابى الحديد( 1: 327) در شرح اين كلمه گويد:« يعنى دورى او از حق
فرمانروايى و فقدان( حق) ولايت بر مردم».