آن اردوگاه كرد ولى (سپاه دشمن) ميان او و آب را چون مانعى
گرفته بود.
راوى سپس به حديث خود،
با همان اسناد پيشين باز آمد (و گفت):
آنگاه على عليه السلام
به جستجوى محلى براى اردوگاه خود پرداخت و به مردم فرمود بارهاى خود را فرو نهند،-
و آنان يكصد هزار تن يا بيشتر بودند- چون فرود آمدند شهسوارانى از زبده سواران
على- كه مركّب از يكصد و سى سوار بودند- شتابان به سوى معاويه تاختند و معاويه
هنوز فرود نيامده بود كه درگير پيكار شدند و ديرى (به چالاكى) جنگيدند[1].
[نامه معاويه به على]
نصر: عمر بن سعد، از سعد
بن طريف، از اصبغ بن نباته، گفت:
معاويه به على نوشت:
«خداوند ما و تو را عافيت دهد.»
ما احسن العدل و الانصاف من عمل
و اقبح الطّيش ثمّ النّفش فى الرّجل
چه قدر عدل و انصاف در
هر كارى نيكو و زيباست و چه قدر سبكسرى و زياده لافى از مرد، زشت و ناپسند است.