سلام بر تو، من خداوندى
را نزدت ستايش مىكنم كه خدايى جز او نيست. اما بعد، هنگامى كه زياد بن نضر را در
اين كار، (فرماندهى) شركت دادى و سردارى سپاهى از سربازان خود را به او سپردى عناد
كرد و بزرگى فروخت و دستخوش خودپسندى و غرور گشت و گفتار و كردارى از خود بروز داد
كه رضاى پروردگار تبارك و تعالى در آن نيست[1].
اگر رأى امير مؤمنان بر
آن قرار گيرد كه وى را از ما دور نگاه دارد و به هر جاى ديگر كه خواهد بفرستد،
چنان فرمايد، كه ما به راستى او را خوش نداريم.
و السلام.
نامه على به آن دو
پس على به آن دو نوشت:
بسم اللّه الرحمن
الرحيم. از بنده خدا على، امير مؤمنان به زياد بن نضر و شريح بن هانى. سلام بر
شما. من خداوندى را نزد شما ستايش مىكنم كه جز او خدايى نيست. اما بعد، من زياد
بن نضر را به سردارى پيشتازان خويش گماشتم و فرماندهى آنها را بدو سپردم و شريح را
نيز فرمانده گروهى ديگر از آن سپاه كردم. اگر دشوارى اوضاع موجب همگامى شما مىشود
و هر دو بر آن اتفاق نظر داريد در اين صورت زياد بن نضر به سردارى همگان گماشته
شده (و فرمانده كلّ) است و اگر از يك ديگر جدا شديد، آنگاه هر يك از شما فرمانده
همان سپاهى است كه ما به او سپردهايم[2].
و بدانيد كه مقدمه و
طلايهداران سپاه چشمان و ديدهبانان آنهايند، و ديدهبانان طلايهداران، گشتيان
آنها هستند، پس چون شما از مرزهاى سرزمين خود بيرون
[1] متن« الى ما يرضاه الرّبّ تبارك و تعالى» و در
شنهج[ الى ما لا يرضى اللّه تعالى به].
[2] متن« منكما امير الطائفة الّتى ...» و در
اصل[ على امير الطائفة] كه كلمه[ على] زيادت است.