اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 393
مىآمد و برخى از آنها را در كام خود فرو مىبرد. اين آتش همه
ساله در هنگام معيّنى مىآمد. آن پيغمبر به آنها فرمود: اگر من اين آتش را از شما
دور كنم ايمان مىآوريد؟
گفتند: آرى، پس آن
پيغمبر جامه خود را در برابر آن آتش گرفت و آن را از ايشان برگرداند و به دنبال آن
رفت تا به درون غارى وارد شد كه آن آتش، از آن بيرون مىآمد، و آن مردم بر درب آن
غاز نشستند و چنان پنداشتند كه آن پيغمبر ديگر نخواهد توانست از اين غار بيرون
آيد. پس ديدند كه او بيرون آمد در حالى كه مىگفت: اين است اين است [يعنى اين است
اعجاز من] و همه اينها از اين است [يعنى از سوى خداست]. بنى عبّاس گمان بردند كه
من بيرون نيايم ولى بيرون آمدم در حالى كه پيشانيم تر است. سپس به آنها فرمود:
اينك آيا به من ايمان مىآوريد؟ گفتند: نه. فرمود: پس من در فلان روز مىميرم و
چون مردم مرا به خاك بسپاريد، و بزودى گله گورخرى كه پيشاپيش آنها خر دم بريدهاى
قرار دارد بيايد تا بر سر قبر من بايستد، و چون چنين شد قبر مرا بشكافيد و هر چه
خواهيد از من بپرسيد.
هنگامى كه آن پيغمبر از
دنيا رفت و روز موعود فرا رسيد و گورخران بر سر گور آن جمع شدند، مردم خواستند
قبرش را بشكافند ولى با خود گفتند: تا زنده بود به او ايمان نياورديد پس چگونه پس
از مرگش به او ايمان خواهيد آورد، و اگر قبر او را نبش كنيد پيوسته ننگى را بر دوش
خود خواهيد داشت، پس او را رها كنيد، و بدين ترتيب او را به حال خود گذاردند.
داستان بيعت شيطان و
مردم با ابو بكر
[541] سليم بن قيس هلالى
مىگويد: از سلمان فارسى رضى اللَّه عنه شنيدم كه مىگفت: هنگامى كه پيامبر اكرم
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ديده از جهان فرو بست و مردم كردند آنچه كردند و
ابو بكر و عمر و ابو عبيدة بن جرّاح با انصار ستيزه كردند و آنها را به دليل
خويشى، كه دليل على عليه السّلام بود محكوم نمودند. گفتند: اى گروه انصار! قريش به
امر امامت از شما سزاوارترند، زيرا پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از
قريش بود و مهاجران نيز از قريش بودند و خدا در قرآن، خود با آنها
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 393