اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 307
آل ذريح! مردى در تهامه آمده است كه مردم را به شهادت دادن به
يگانگى خدا دعوت مىكند. مردم گفتند: خداوند براى امر مهمى اين گوساله را به سخن
درآورده است! اين گوساله براى دوّمين بار، همين ندا را در ميان آنها سر داد. پس
آنها تصميم گرفتند كشتيى بسازند و آن را ساختند و هفت تن از ايشان بر آن كشتى
برآمدند و آنچه خدا در دل آنها انداخت. آذوقه در آن بار كردند آن گاه بادبان كشتى
را برافراشتند و در دريا روانه كردند، كشتى همچنان بيامد تا آنها را به جدّه
رساند. آنها نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمدند و رسول خدا صلّى
اللَّه عليه و آله و سلّم به ايشان فرمود: شما همان اهل ذريح هستيد كه گوساله در
ميانتان فرياد كرد؟
گفتند: آرى، سپس به حضرت
گفتند: اى پيامبر خدا! دين و كتاب خود را به ما عرضه كن.
حضرت دين و كتاب و سنن و
فرايض و احكام را همان طور كه از نزد خداى عزّ و جلّ آمده بود، بر آنها عرضه كرد و
مردى از بنى هاشم را بديشان امارت داد و همراه ايشان روانهاش ساخت و تاكنون
اختلاف در ميان آنها رخ ننموده است.
داستانى از معراج
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم
[376] حديد از امام صادق
عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: آن هنگام كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و
آله و سلّم به معراج رفت، روز پس از آن بنشست و جريان معراج را براى مردم باز گفت.
آنها به ايشان گفتند: بيت المقدس را براى ما توصيف كن. حضرت توصيف بيت المقدس را
براى ايشان آغازيد. و چون شب بدان جا رفته بود توصيف آن بر او مشتبه شد، پس جبرئيل
نزد آن حضرت آمد و عرض كرد: بدينسو نگر. حضرت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بدان
سو نگريست و بيت المقدس در نظرش هويدا گشت و همچنان نگاه مىكرد و براى مردم توصيف
مىكرد و سپس مشخصات كاروان آنها را كه در راه شام ديده بود براى ايشان توصيف كرد
و آن گاه فرمود:
اين كاروان فلان قبيله
است كه هنگام طلوع خورشيد درخواهد رسيد و در پيشاپيش آنها شترى خاكسترى- يا قرمز-
قرار دارد.
قريش سوارى فرستادند تا
آن كاروان را برگرداند ولى همان هنگام برآمدن آفتاب، كاروان در رسيد. قرطة بن عبد
عمرو گفت: افسوس كه من اينك براى تو جوانى قوى
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 307