اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 305
بهره پدر تو [عبد اللَّه بن عباس] در آن جنگ از همه بيشتر
بود و سپس خيانتكارانه گريخت. آن گاه امام صادق عليه السّلام به او فرمود: فردا
كه رسد طوقى [از ننگ و عار] چونان طوق كبوتر بر گردنت خواهم افكند. داود بن على
گفت: اين سخن تو براى من بىارزشتر از پشكل شترى است كه در وادى ازرق افتاده باشد.
حضرت عليه السّلام به او فرمود: وادى ازرق همان وادى است كه براى تو و پدرت در آن
حقى نيست. هشام گفت: چون فردا رسد اين جلسه را تشكيل مىدهيم.
روز ديگر كه فرا رسيد
امام صادق عليه السّلام از خانه بيرون آمد و همراه خود نامهاى آورد كه در كرباسى
قرار داشت و آن را در جلوى هشام كه در جاى خود قرار گرفته بود نهاد. هشام كه نامه
را خواند گفت: جندل خزاعى و عكاشه ضميرى را- كه هر دو از پيران سالخورده بازمانده
از زمان جاهليت بودند- پيش من حاضر كنيد. چون آن دو آمدند نامه را پيش آنها
انداخته گفت: اين خطها را مىشناسيد؟ گفتند: آرى، اين خط عباس بن اميّه است، و خط
ديگر از فلان كس، و اين از فلانى از قريش است، و اين خط حرب بن اميّه [جدّ
معاويه] است. هشام گفت: اى ابا عبد اللَّه! مىبينم كه خط نياكان من نزد توست.
فرمود:
آرى. هشام گفت: من حكم
مىكنم كه ميراث اين مرد از آن توست. حضرت صادق عليه السّلام از مجلس خارج شد در
حالى كه اين شعر را مىخواند:
إن عادت العقرب عدنا
لها^ و كانت النّعل لها حاضرة
[اگر عقرب به سوى ما
بازگردد ما نيز به سوى او بازگرديم و نعلين براى كوبيدنش حاضر است].
راوى مىگويد: من به
حضرت عرض كردم: قربانت گردم اين نامه چه بود؟ فرمود:
نثيله كنيز مادر زبير و
ابو طالب و عبد اللَّه بود كه عبد المطّلب او را از مادر زبير گرفت و با او همبستر
شد و فلانى [عباس] از او به دنيا آمد. زبير گفت: اين كنيز را ما از مادر خود به
ارث مىبريم و پسرش هم بنده ماست. پس عبد المطّلب قبايل قريش را نزد او واسطه كرد
و زبير پذيرفت البته مشروط به اينكه گفت: نبايد پسرت در هيچ مجلسى صدرنشين ما باشد
و در مالى خود را انباز ما انگارد. او اين جريان را در نامهاى نوشت و گواهانى
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 305