اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 167
حديث نادر- داستانى از سفر ابو ذر غفارى
[96] ابو بصير مىگويد
كه امام صادق عليه السّلام فرمود: ابو ذر نزد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله
و سلّم آمد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! من از شهر مدينه خسته شدم آيا اجازه مىدهى
با برادرزادهام به مزينه برويم و در آنجا بمانيم؟ پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله
و سلّم در پاسخ او فرمود: مىترسم سواران عرب بر شما بشورند و برادرزادهات كشته شود
و تو آشفته نزد من آيى و در حالى كه در برابر من به عصايت تكيه دادهاى به من
بگويى: برادرزادهام كشته شد و گله او را بردند. ابو ذر گفت:
يا رسول اللَّه! به
خواست خدا جز خير در پيش نخواهد بود. پس پيامبر به او اجازه داد.
ابو ذر و پسر برادرش و
زن او بيرون رفتند و در آنجا طولى نكشيد كه سواران بنى فزاره به همراه عيينة بن
حصن بر ايشان يورش بردند و گله را بردند و برادرزادهاش هم كشته شد و زنش را هم كه
از قبيله بنى غفار بود اسير كردند. ابو ذر دويد تا با زخم نيزه عميق كه بر تن داشت
در برابر پيامبر ايستاد و بر عصاى خود تكيه زد و گفت: خدا و پيامبرش راست گفتند،
گله را بردند و برادرزادهام را كشتند و خودم در برابرت بر عصا تكيه زدهام.
پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در ميان مسلمانان فرياد كشيد و به
دنبال غارتگران رفتند و گله را برگرداندند و چند نفر از مشركان را هم كشتند.
داستان مبارزه پيامبر
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با مرد مشركى در جنگ ذات الرّقاع
[97] امام صادق عليه
السّلام مىفرمايد كه: پيامبر اكرم عليه السّلام در جنگ ذات الرّقاع، بر لب رود
زير درختى نشسته بود و سيلى آمد و ميان او و يارانش جدايى انداخت. مردى از مشركان
آن حضرت را تنها ديد و در حالى كه مسلمانان كنار رودخانه در انتظار بودند سيل
پايان پذيرد و خود را به پيامبر برسانند، آن مرد مشرك به قوم خود گفت: من محمّد
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را مىكشم و با شمشير به پيامبر صلّى اللَّه عليه و
آله و سلّم حمله كرد و گفت: اى محمد! چه كسى تو را از تيغ من نجات مىدهد؟ پيامبر
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: خداى من و تو. جبرئيل او را از روى اسب
بركند و به پشت بر زمين افتاد و رسول خدا برخاست و تيغ برداشت و بر سينه او نشست و
گفت: اى
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 167