responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : ولايت، رهبري، روحانيت المؤلف : حسيني بهشتي، سيد محمد    الجزء : 1  صفحة : 286

لطف دارند. رابطه ما با آنها برادروار است. اما ما اصلا به اين حرفها عادت نداشتيم. اصلا براى ما خلاف عادت است. ما يك طلبه‌اى بوديم كه راحت مى‌آمديم، راحت مى‌رفتيم، آزاد مى‌آمديم، آزاد مى‌رفتيم. الان اصلا آزادى ما سلب شده است. گاهى هم كه بنده مى‌خواهم در جايى زودتر پياده شوم و با مردم باشم، اين برادرها براساس احساس مسئوليت مى‌گويند، آقا پياده نشويد! البته من گاهى به حرف اينها گوش نمى‌دهم حتى مكرر به حرفهايشان گوش نمى‌دهم. پياده مى‌شوم. مى‌گويم كه در ميان همين مردم و با همين مردم از همه جا بهتر است. ولى اينها گاهى بعدا ملامت مى‌كنند و مى‌گويند اگر چنين شد، اگر چنان شد! من عرض كردم كه مى‌خواهم ان شاء الله با كمك شما مسأله را حل كنيم. به آنها هم گفته‌ام در اولين فرصت ان شاء الله اين مشكل را هم حل مى‌كنيم. ما اين را نخواسته بوديم. اصلا نخواسته بوديم. از آن هم بيزار هستيم. منهاى اين قسمت، ديگر بقيه كارهاى ما مى‌تواند عادى و معمول باشد. همه‌چيز آن معمولى باشد. اين گوشه را هم بايد معمول كنيم. نمى‌شود كه به اين صورت بماند. من اصلا مى‌ترسم اين مسأله ما را منحرف كند. من خوب يادم مى‌آيد وقتى خيلى جوان بودم، شايد شانزده- هفده سالم بود، مدت كوتاهى بود درس طلبگى مى‌خواندم، همكلاسيهاى من از دبيرستان مى‌آمدند با من پيرامون مسايل روز بحث مى‌كردند. يكى از حرفهايى كه آن موقع در ذهن آنها كرده بودند و مى‌پرسيدند اين بود كه مى‌گفتند حضرت على (ع) وقتى از خانه مى‌خواست به مسجد بيايد، مى‌دانست كه‌

اسم الکتاب : ولايت، رهبري، روحانيت المؤلف : حسيني بهشتي، سيد محمد    الجزء : 1  صفحة : 286
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست