اسم الکتاب : ولايت فقيه المؤلف : معرفت، محمد هادى الجزء : 1 صفحة : 60
بدست آمد، در رابطه با مسؤوليّت اجرايى در
احكام انتظامى اسالم است كه در دوران غيبت بر عهده فقيهان شايسته واگذار گرديده،
خواه به عنوان «منصب» و «ولايت»، يا به حكم «وظيفه» و «تكليف» باشد و هيچ فقيهى،
در اين زمينه مسأله «قيموميّت» را مطرح نكرده و اساسا چنين مفهوم ناروايى هرگز به
ذهن و مخيّله كسى خطور نمىكند، مگر آنكه داراى مغزى بيمار باشد.
خداوند در قرآن فرموده است:
«فإمّا الذين فى قلوبهم زيغ فيتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة
و ابتغاء تأويله»[1].
كسانى كه در دلهايشان كجى وجود دارد، پيوسته به دنبال متشابهات
(مفاهيم كه جنبه تخصصّى دارد، براى سطحهاى پائين چندان روشن نيست و چه بسا ايجاد
شبهه مىكند) هستند، تا بدين وسيله ايجاد آشوب كرده، طبق دلخواه خويش آن را تفسير
و تأويل نمايند.
آرى، مفهوم «ولايت فقيه» چنين حالتى را دارد كه بدون مراجعه به
متخصصّين فنّ، قابل تأويل و تفسيرهاى ناروا است و همين سبب آن شده كه كژدلان با
تفسيرهاى غلط و از پيش خود، آن را وسيله آشوبگرى قرار دادهاند.
يكى از همين فرصت طلبان آشوبگر، چندى پيش در سالگرد بزرگداشت دكتر
على شريعتى كه در دانشگاه علوم پزشكى شيراز برگزار گرديد، مىگويد:
«جامعه مدنى ولايت مطلقه را نمىخواهد، حتى ولايت را نمىخواهد، چه
رسد به مطلقه. ما احتياج به رهبر نداريم، مگر مردم يتيماند كه پدر بخواهند.
فاشيستها به دنبال پدر مىگردند. انبياء مىگفتند: چگونه خدا را بايد رهبر كرد،
نمىگفتند مطيع رهبر باشيد. فاشيستها مىگويند بايد مطيع رهبر بود. ما از ولايت كه
حرف مىزنيم مثل اين است كه بگوئيم در زمين خدايان متعدّدى داشته باشيم. رهبر خداى
زمينى است. الآن پيشوا پرستى حاكم است، همه چيز در حاكم ذوب مىشود، با رهبريّت
مىخواهند كل جوامع بشرى را از بين ببرند. اينها رهبر اسلام را به همه تحميل
مىكنند، تحميل جبّارانه ...».
ملاحظه مىشود كه گوينده اين سخنان نه تنها مفهوم ولايت فقيه را
قيموميّت پنداشته تا معناى زشت و كريه محجوريّت را در مردم تداعى كند و از اين
راه