وَلِيًّا»؛[1] براى ما از سوى خود يك ولى و حاكم
قرار بده. يا در آيهى ديگر مىفرمايد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ
اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»؛[2]
ولى شما، خدا و رسولند. نه اينكه رسول، شريك خداست- چون خدا شريك را قبول نمىكند-
رسول نايب خداست؛ جانشين خداست؛ مظهر حاكميت و ولايت خداست. يا در يك آيهى ديگر «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[3] اين آيه يك نكتهاى دارد، مىفرمايد
آنچه را كه پيامبر به شما گفت، آن را از او بپذيريد؛ آنچه شما را از آن نهى كرد از
آن اجتناب كنيد. ظاهر اين سخن نشان مىدهد كه اين سخن، خطاب به مؤمنينى است كه اصل
وحى خدا و دين خدا را قبول كردند؛ وحى خدا را از پيغمبر گرفتهاند؛ آيات قرآن را و
احكام الهى و شرعى را پذيرفتند؛ به اينها خدا مىگويد: هر چه پيغمبر گفت قبول
كنيد. پس روشن است كه هر چه پيغمبر گفت، منظور احكام شرعى نيست- چون اين مردم
احكام شرعى را از پيغمبر گرفتند به آن ايمان آوردند به آن عمل هم كردند- اين يك
چيز اضافه را به مردم مىگويد؛ مىگويد: اگر اين پيغمبر به شما حكمى داد، دستورى
داد، اجراى كارى را خواست، دخالت جان و نفس و مال شما كرد، شما بايد آن را قبول
كنيد؛ يعنى همان حكم حكومتى؛ يعنى آن دخالت اجرايى در امور مردم. خب، پس ولايت
الهى به پيغمبر منتقل شد.[4] خداى متعال
خطاب به حضرت داود مىكند: «يا داوُدُ إِنَّا
جَعَلْناكَ خَليفَهً فِى الْأَرْضِ»؛[5]
ما تو را خليفهى روى زمين قرار داديم؛ يعنى اگر جعل الهى نباشد و اگر خداى متعال
داود را با همهى فضايلش خليفه نكند و جانشين خودش نكند، داود چنين حقى را ندارد.[6]